روزمره

اگه دوست دارین کسی رو سر کار بذارین براش یه پازل هزار تکه بخرین. به خصوص اگه طرح پازل تابلوی جیغ باشه. فقط حواستون باشه طرفتون آدمی باشه مثل من. ول نکنه کاری رو اگه شروع کرد. دوستانی که دوست داشتن گولم بزنن و پای منو به گلد کوئست بازی بکشونن از این ویِگی استفاده می کردن. به عنوان پاچه خواری
این روزها دارم راز داوینچی رو می‌خوونم ( به قول دوستی من تاخیر فاز دارم، پارسال نمایشگاه پر بود از تبلیغ این کتاب، بعد راجع بهش می‌نویسم) بعد از اون طرف با همکاری یکی از دوستام داریم برای یه پسر کوچولویی که امروز فردا دنیا میاد، یه پتوی 400 تکه می‌بافیم. این پسر نازنین به شدت من رو دچار احساسات عجیب غریب کرده. بیمارستانی دنیا میاد که من دنیا اومدم. روزی دنیا میاد که آسمون دنیا اومده بود. و از طرفی اولین نوزاد گروه هفت نفری ماست. من و دوستام، که یازده سال با هم دوستیم، یک گروه هفت نفری هستیم و این علی آقای گل فینگیلی اولین بچه‌ایی که داره دنیا میاد بین ما. طفلی 6 تا خاله داره که همه مشتاق امدنش هستن. چی بشه این بچه
سرشارم از حسی که شاید به شدت زنانه است. زن بودن هم عالمی داره

2 comments:

Anonymous said...

خوشحالم که این وبلاگ به درد چیزی خورد بالاخره :) به خاطر قبول نشدن هم متاسفم.گرچه خودت بهترین واکنش را نشان داده‌ای بهش...

Anonymous said...

I really enjoyed looking at your site, I found it very helpful indeed, keep up the good work.
»