شاید آرزوی بدی باشه...اما میشه نری؟؟؟؟؟؟خیلی بد جنسیه...می دونم...خیلی...اما می شه نری؟؟؟؟آخه خره نمی گی بری من چی کار کنم؟؟؟؟نمی گی من پس وقتی دارم دق می کنم به کی زنگ بزنم . حتی از پای تلفن براش گریه کنم؟؟؟نمی گی من چقد تنها میشم؟؟؟؟یادته بهت گفتم 25 سالم که بشه می خوام چی کار کنم؟نیگی نباید اون موقع منو تنها بذاری؟؟؟نمیگی باید اون موقع کنارم باشی؟از هم دور شدیم...همین حالاشم...چون من می ترسم دیگه...از وابستگی بیشتر به تو می ترسم....حیلی بدم می دونم ...اما نرو....خوشبخت بشی عزیزکم...یادته آخ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یادته اولین بار که بابام دیدت گفت چقد این تو رو دوست داره ها....حالا فکره منو نمی کنی می خوای بری...همه به کنار فقط به من فکر کن ببین می تونی بذاری منو بری؟؟؟؟پیش خودت میگی اگه برای خودت پیش اومده بود...نمی رفتی...میگم بهت نمی دونم به خدا...اما نمی خوام تو بری....آخ خدایا من بدون این آدم چیکار کنم....فقط خودت می دونی چه بلایی سرم میاد
گفته بودی که : - ((چرا محو تماشای منی؟
و آنچنان مات ، که یکدم مژه بر هم نزنی !))
- مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی !
مشیری
0 comments:
Post a Comment