یادش به خیر شادمانیهای بی سبب

روی هارد کامپیوتر چیزی حدود 200 گیگ فیلم هست. هر جور که فکر کنی. ایرانی، انگلیسی، ایتالیایی، اسپانیایی و فرانسه. کارتون. فیلم های سنگین تفکر برانگیزناک تا مزخرف های امریکایی و البته ایرانی. توی قفسه کتابایی که نخووندم چیزی حدود 10 جلد کتاب هست که باید خوونده بشن( ماه آخری که کار می کردم تقریبا همه حقوقمو...) امشب 1 ساعت فقط داشتم این هاردو بالا پایین می کردم که یه چیزی پیدا کنم ببینم. رفتم سراغ کتابا. اما هیچ کدوم جواب نداد. تا حدی که مجبور به شکستن یه قول شدم به خودم قول داده بودم تا وقتی که یاد نگرفتم می شه وصل شد به ایتنرنت و یاهو مسنجر رو باز نکرد، بازش نکنم. اما امشب این کارو کردم... یادش به خیر روزی روزگاری من حتی از خریدن یه دفتر سفید و خالی و از این فکر که چه چیزهای خوبی ممکنه توش نوشته بشه به وجد میومدم. اما حالا...حتی نمی دونم چی خوشحالم می کنه. خیلی مسخرس اگه بخوام دنبال چیزی یا کسی بگردم که تقصیرو بندازم گردن اون و خودمو خلاص کنم. و این بدترش می کنه چون همیشه اینکه یکی دیگه مقصره آدمو آروم می کنه اما اینبار خودم دارم اشتباه می کنم و علاوه بر تمام اینها سرزنش کردن خودمم هست
چند وقت پیش دوست محترمی می گفت تو انگار این روزا تو هیچ جمعی حال نمی کنی. گفتم آره تصمیم دارم اینقدر برم جلو که دیگه اذیت نشم. دوست دارم کاملا یه مدت منزوی بشم، نمی خوام دیگه رفتار غلط آدما رو توجیه کنم و باهاشون ارتباط داشته باشم. دوست دارم سیستمو یه ری ست حسابی بکنم، حالا حس می کنم اشتباه کردم ولی راه برگشت خیلیم آسون نیست بیشتر شبیه آدمای مسخ شده، شدم، انگار هیچ چیزی هیچ تاثیری روم نداره، دلم می خواد به خودم کمک کنم اما یه چیزی خیلی سر سختانه داره درونم مقاومت می کنه که من نمی شناسمش
نتیجه همه این فیلم گردیها این بود که شک کنم به اینکه واقعا دلم می خواد از ایران برم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقتی به کار کردن فکر می کنم می بینم اینجا واقعا به دردم نمی خوره. اما توی فیلما مردم آمریکایی واقعا احمقن و فرهنگشون....آخ ! نمی دونم از روی فیلم نمی شه راحت قضاوت کرد. هرچند فکر می کنم فیلمها معمولا همه چیزو بهتر از سطح واقعیشون نشون می دن کاش می شد برم اگه خوشم نیومد برگردم. اما مهم نیست....اینجا اونجا همه جا همینه آسمون همین رنگه

0 comments: