دلتنگی

می‌دونم...خوب می‌دونم که توی این مدت 7 ماه خیلی روزها به این فکر کردم که شانس اوردم. به اینکه حتما صلاح من در این بوده. می‌دونم که خیلی وقتا به این نتیجه رسیدم که با این حرفش و اون حرفش مخالفم و آزارم می‌دادن اگه با هم بودیم. اما هنوز بیشتر از هر کسی دوسش دارم. نمی‌توونم خودمو گول بزنم. اصلا عشق لعنتیش کمرنگ نشده. کی گفته خوونه تکوونی رسم خوبیه. به درد نمی‌خوره. مزخرفه. چه فایده داره وقتی تمام یادگاری‌ها رو می‌بینی و داغ دلت تازه می‌شه. چه فایده داره وقتی اونقدر به هق هق می‌افتی که دیگه نمی‌توونی هیچ کاری مطلقا هیچ کاری بکنی. کاش این کارو نمی‌کردم. انگار دوباره خووندن خاطراتم کافی نبود که الان عکساشو باز کردم و دیدمش باز. می‌دونم که این روزا اونم به من فکر می‌کنه. نزدیک نوروز کلی با هم خوش بودیم. نمی‌توونه به من فکر نکنه. نمی‌شه حالا که اینجوریه حداقل خوابش ببینم؟ به جای این کابوسایی که شدن همنشین هرشبم. کاش خواب آسمونم می‌دیدم. اگه قرار نیست حتی خوابشو ببینم، پس چرا نمی‌توونم فراموشش کنم؟؟؟ چرا دست از سرم بر نمی‌داره؟؟؟ چرا کامل نمی‌ذاره بره؟؟؟ این نصفه نیمه رفتنش زجرآوره. من تمام سعی خودمو کردم. هر کاری که فکر می‌کردم ممکنه کمی فقط کمی به زندگی برگردونه و کمکم کنه که فراموشش کنم. اما نشد. نمی‌خواد بشه انگار. خسته شدم. روحم اصلا با هم راه نمی‌آد. نمی‌خواد آروم بگیره. نمی‌خواد آروم بگیرم
How I needed you
How I grieve now you're gone
In my dreams I see you
I awake so alone
I know you didn't want to leave
Your heart yearned to stay
But the strength I always loved in you
Finally gave way
Somehow I knew you would leave me this way
Somehow I knew you could never stay
And in the early morning light
After a silent peaceful night
You took my heart away
And I grieve
In my dreams I can see you
I can tell you how I feel
In my dreams I can hold you
And it feels so real
I still feel the pain
I still feel your love
I still feel the pain
I still feel your love
Somehow I knew you could never, never stay
And somehow I knew you would leave me
And in the early morning light
After a silent peaceful night
You took my heart away
I wished, I wished you could have stayed

0 comments: