به رفتن فکر میکنم. یا بهتر بگم به نمووندن. اما وقتی
اینو میخوونم و
اینو میترسم راستش. خودم فکر میکنم تورنتو به خاطر اقوام. خانووم همراه میگه ونکوور به خاطر هوا. و من فکر میکنم تهران. نه، باید برم. و گرنه تا آخر دنیا آویزونم به خاطراتم.نمیدوووووووووونم. میترسم.بین خودمون بمونه. من میترسم
4 comments:
eide u ham mobarak !
به اینجا لینک دادم... موفق باشی
ممنون...شما هم موفق باشین
برو.نرو...بمون....
Post a Comment