دو کتاب از آلبادسس پدس

قبل از "از طرف او" از این نویسنده "دفترچهٔ ممنوع" رو خوونده بودم، که خیلی ازش خوشم اومده بود. موضوع جالبی داشت
خانوومی میانسال، در یکشنبه‌ایی علاوه بر خریدهای معمولی یه دفتر یادداشت می‌خره و شروع می‌کنه خاطراتش رو در اونی می‌نویسه. بعد دلش می‌خواد اونو از اعضای خانواده‌اش پنهان کنه. ابتدا به دلیل اینکه دوست داشته برای خودش چیزی شخصی داشته باشه. و بعد دیگه دلش نمی‌خواسته کسی این دفتر رو بخوونه. متوجه می‌شه که هیچ جای شخصی رو نداره. و در نهایت دفتر رو در سطل آشغال پنهان می‌کنه. این خانووم با نوشتن در این دفتر کم کم متوجه زندگی یکنواخت خودش می‌شه
اما "از طرف او" دربارهٔ دختری است که مادری اشراف زاده، شاید نه اشراف زاده اما فهیم، داره و پدری عامی و دهاتی. این دختر با مادرش ارتباط عمیقی برقرار می‌کنه و مثل مادرش فردی احساساتی می‌شه. موضوعی که چنانچه مدام در طول داستان با کلمات ذکر نشه، خواننده اصلا حسش نمی‌کنه. به هر حال این دختر، انسانی سخت کوش و شجاع بوده که کار می‌کنه و درس می‌خوونه و با فقری در خانهٔ پدری داره مبارزه می‌کنه. و بعد با مردی آشنا می‌شه، عاشق هم می‌شن، ‌و ازدواج می‌کنن. این دختر تصور خیلی زیبایی از عشق داشته، بعد از شب اول ازدواج می‌فهمه که این تصویر کاملا اشتباه بوده و ازدواج و در گیر شدن با مسائل روزمره زندگی اون‌ها رو از عشقی که داشتن دور می‌کنه. ضمن اینکه شوهر این خانووم یک مبارز سیاسی بوده و این مبارزات هم این دو رو از هم دور می‌کنه و ... . بقیه‌اش بماند در کتاب
نمی‌دونم این کتاب بر خلاف دفترچه‌ٔ ممنوع، هیچ حسی در من زنده نمی‌کرد. جز نفرت از کتاب. به هیچ وجه نمی‌شد گفت آخی طفلک این زن. طفلک زن‌ها. بیچووره عشق. چه زندگی یکنواختی. چه مشکلاتی. در مدتی که کتاب رو می‌خونین انگار نویسنده به زور می‌خواد نظرات خودش رو به شما قالب کنه. اونهم واضح و مستقیم. به نظرم داستان باید خودش بتوونه این کار رو بکنه. روندی که پیش می‌ره باید آنچنان ملموس باشه که خواننده خودش به این نتیجه برسه که آره زن در زندگی زناشویی سر خورده می‌شه

مثلا، اگر ما در دوران بردگی زندگی می‌کردیم او بدون شک خود را به آب و آتش می‌زد تا نگذارد بشری مالک یک بشر دیگر بشود. من، حتی اگر تصمیم می‌گرفتم که فرانچسکو را ترک کنم، قانون بازهم به او حق ‌می داد تا مالک جسم من باشد. سالیان سال در طول تمام عمرم، قانون به من اجازه نمی‌داد تا به میل خود صاحب جسم خود باشم، حتی اگر او مردی بدجنس و خیانتکار می‌بود و یا ده‌ها سال کیلومترها جدا از من زندگی می‌کرد. با این همه، حتی یک برده آزادی بیشتری دارد تا یک زن. و من اگر از آن آزادی سوء استفاده می‌کردم، جزایم مثل بردگان یا شلاق بود یا زندان و یا بدنامی. تنها اختیاری که برای جسم خود داشتم این بود که آن را به رودخانه بیندازم
از طرف او، آلبادسس پدس، ترجمهٔ بهمن فرزانه،نشر آگاه، چاپ هشتم

در "دفترچهٔ ممنوع" سرخورده‌گی از زندگی مشترک کاملا حس می‌شه. اما نه فقط از طرف زن خانواده. با وجود اینکه در این کتاب هم زن صحبت می‌کنه و ما همه چیز رو از دید اون می‌بینیم، اما تنها بودن مرد خانواده و یکنواختی و آزاردهندگیش رو از جانب اون هم حس می‌کنیم
به هر حال "از طرف او" کتاب آزار دهنده‌ایی است
یکم دور می‌شم، در بادبادک باز تقریبا هیچ نشانی از خوشبختی نیست. و صحبت از کشوری است که به سوی نابودی می‌ره، و در نهایت منجی بزرگ میاد و همه چیز تموم می‌شه. اما بدبختی‌های مردم خواننده رو
آزار نمی‌ده. ناراحت کننده هستن اما نه آزار دهنده

من ترجمهٔ "دفترچهٔ ممنوع" رو درست خاطرم نیست خوب بود یا نه. اما "از طرف او" اصلا ترجمهٔ خوبی نداشت. ظاهرا نمی‌شه هیچ ایرادی ازش گرفت. اما در باطن ترجمه خیلی سنگینه. خیلی. همهٔ جملات رسمی هستن. قبول که این خاطرات رو خانوومی می‌نویسه که دانشجوی ادبیات بوده، اما خب... . نمی‌دونم نمی‌شه دیگه به دل نمی‌شینه
بعد از مدت‌ها کتابی خووندم که خوشم نیومد ازش. خوشحال شدم یکم. : دی. احساس می‌کردم این چند وقت هر چی می‌خوونم رو دوست دارم

1 comments:

Anonymous said...

اوه، چاپ هشتم ِ این کتاب؟
رمان عذاب وجدان ِ دسس‌پدس از همه نظر به نظرم بهترین کارشه. من که خیلی لذت بردم از خوندنش. کاملاً بالاتر از بقیه کارهاش قرار داره چه از نظر سبک چه محتوا.