هر کسی از ظن خود شد یار من

این روزها، بیش از پیش به من ثابت شده که تمام اشعار حضرت مولانا یک طرف و این مصرع یک طرف
دیروز که آقای مستور رو دیدم باز به خودم یادآوری کردم که قضاوت نکن!!! عادتِ دیگه. یک عادت دیرینهٔ شاید فرهنگی که زود همه می‌شیم قاضی
آدمی که من دیدم اصلا مطابق تصورات من از نویسنده‌ایی که روی ماه خدا را ببوس رو نوشته نبود. فکر می‌کردم این کتاب رو مردی نوشته از اونهایی که در کافه‌های پر از دود و تاریک تهران، تنها می‌شینن روی صندلی و می‌نویسن. اما مردی که من دیروز دیدم، آدمی‌ست، که احتمالا، پشت یک میز گرد که پر از کاغذ و کتاب در خوونه‌اش می‌شینه و می‌نویسه. و بله همیشه قهوه نمی‌خوره. اونهم تلخ و بی شیر و شکر. مردی خالی از اداهای روشنفکری امروز و دیروز ما
آقای مستور متولد 1344، شهر اهواز با مدرک کارشناسی در رشتهٔ عمران و دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات هستند. به قول خانوم همراه معلوم بود که ذهن فنی دارن. و این هم روز به روز بیشتر داره به من ثابت می‌شه که آدمها و ذهن‌شون عجیب‌ترین پدیده‌های دنیا هستند.
سخنرانی دربارهٔ نسبت داستان و انسان معاصر بود
ایشون معتقد بودن انسان اصلی‌ترین عنصر هر داستانیست وغیر قابل حذف. نویسنده‌ایی می‌توونه خوب بنویسه که خودش رو بنویسه و تجربیات خودش رو. انسان فقط می‌توونه دربارهٔ خودآگاه خودش آگاهی داشته باشه و بنویسه و حتی خودآگاه دیگران از دسترسش خارجه. بنابراین نویسنده فقط خودش رو خوب می‌نویسه. به همین دلیل به نظرشون شخصیت پردازی مفهومی نمی‌توونه داشته باشه به اون شکل
می‌گفتن که مثلا من اگه ده تا شخصیت داشته باشم توی داستانم همهٔ این ده تا خودم هستن که در غالب شخصیت‌های مختلف وارد داستان کردمشون
به نظر ایشون زندگی آدم‌ها پر از خلاست. اتفاقاتی که در زندگی هر آدمی می‌افته، با فاصله‌های زمانی می‌افته. نتایج و ادراکاتی که آدم در زندگیش می‌گیره حاصل کنار هم گذاشته شدن این اتفاقات در ذهن آدمه. کاری که نویسنده داستان می‌کنه این است که این اتفاقات را کنار هم می‌چینه. خلا ها رو بر می‌داره و نتیجه گیری‌ها رو ثبت می‌کنه. به همین دلیله که خواننده بعد از خواندن یک داستان خوب می‌توونه به درک ژرف و عمیقی برسه. نویسنده در واقع تجربیات و احساسات مشترک انسان‌ها رو داستان می‌کنه
در خلال این اتفاقات ذهن آدم، یا همون ناخودآگاهش، فعاله. به همین دلیل چیزی که ثبت می‌شه به عنوان داستان تمام اتفاق نمی‌توونه باشه. و باز به همین دلیل هر کسی می‌توونه برداشت خودش رو داشته باشه از یک داستان. می‌گفتن که منتقدین هم می‌توونن از هر چیزی که در داستان مطرح می‌شه برداشت خودشون رو داشته باشن. می‌توونن اشیا و اسامی رو نماد فرض کنن و یا عادی از کنارش بگذرند. در پاسخ به سئوالی که اسامی داستان روی ماه خدا رو ببوس با هدف خاصی انتخاب شده بودند. جواب دادن که نه. من اسمی رو انتخاب می‌کنم که به نظرم به شخصیت توی داستان می‌خوره و تازه است
در پاسخ به سئوالی، که اصلا ربطی به جلسه نداشت، گفتن که بله محور داستان‌های من خدا، عشق و مرگه. روزی در نوجوانی حس کردم که مرگ خیلی به من نزدیکه و نه ماه پر از شک رو گذروندم و مطالعه کردم و بعد که از این شک دور شدم روی ماه خدا را ببوس رو نوشتم و بعد در مورد عشق هم صحبت نمی‌کنم

‌ در کل حرفشون همین بیت بود، هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من

پی نوشت: این رو من نوشتم . یک فقط خواننده که قطعا با خیلی از لغات استفاده شده در جلسه نا آشناست. و شاید اشتباه برداشت کرده باشم و یا اشتباه نوشته باشم. این رو نگذارید به حساب حرف‌ها و یا باورهای آقای مستور

0 comments: