من یک کلاژم
رفتم کتاب بخرم. چندتایی توی دستم هستند و منتظر پیشنهاد آقای فروشنده هستم. میگه والا خانوم من نمیدونم چی بگم. خیلی عجیب و بیربط میخوونی، درست مثل یه کلاژ.
راست میگه.
نشون به اون نشون که: از در خوونه که میرم بیرون همش زیر لب زمزمه میکنم که: چه زائری، پسر چقد نادونی، اومدی زیارت یا که چش چرونی. (از ترانههای خوانندهی مردمی، عباس قادری) بعد از یک پیاده روی دلچسب در یک صبح پاییزی، به خوونه که میرسم (نیم ساعت بعد) میخوونم که: ترسم که به کعبه نرسی اعرابی.
رفتم کتاب بخرم. چندتایی توی دستم هستند و منتظر پیشنهاد آقای فروشنده هستم. میگه والا خانوم من نمیدونم چی بگم. خیلی عجیب و بیربط میخوونی، درست مثل یه کلاژ.
راست میگه.
نشون به اون نشون که: از در خوونه که میرم بیرون همش زیر لب زمزمه میکنم که: چه زائری، پسر چقد نادونی، اومدی زیارت یا که چش چرونی. (از ترانههای خوانندهی مردمی، عباس قادری) بعد از یک پیاده روی دلچسب در یک صبح پاییزی، به خوونه که میرسم (نیم ساعت بعد) میخوونم که: ترسم که به کعبه نرسی اعرابی.
0 comments:
Post a Comment