پیشنوشت: هر کس بتواند هویت فرد مذکور را حدس بزند، ...!
دلم برات تنگ شده. خیلی. میدوونی چند سال مدام میومدی پشت شیشه و قدم میزدی؟ هی میرفتی و میومدی؟ اوایل برام مهم نبود. کاری به کارت نداشتم. ولی کم کم... . کم کم عادت کردم به بودنت. به حضورت که شده بود بخشی از روزها و روزگارم. دیگه منهم هر روز منتظرت بودم. صبر میکردم و چون میدونستم که تو چه وقت میای منهم مینشستم پشت شیشه منتظر. منتظر. منتظر.
میومدی و هی قدم میزدی و بعد شروع میکردی به حرف زدن. حرفات کم کم تکراری شدن، ولی من هنوزم دوستشون داشتم. هنوز بهشون میخندیدم... .
تو یه پسر کوچولو بودی.
دیگران میگفتن منم یه دختر کوچولواَم. ولی... . ولی اونقدر کوچیک نبودم که تو نشی بخشی از یادهام.
میدونی، فکر میکردم تو فقط میای پشت شیشهی من. فکر میکردم فقط برای من قدم میزنی. فکر میکردم فقط برای من حرف میزنی. ولی زمان که گذشت، فهمیدم که نه. تو پشت شیشهی همه میری. همون موقع. برام عجیب بود. تو که اینقد کوچولو بودی. چطور میتونستی پیش همه باشی؟ زمان میخواست تا بفهمم بزرگ بودن تو چه مفهومی داره.
میدونی چند سال اومدی و رفتی؟ میدونی چند هزار روز شد؟ آخرش اینقدر محلت نذاشتیم... . که رفتی. رفتی برای همیشه. نمیدونم کجایی... نمیدونم هنوزم برای کسی خاطره میسازی یا نه. نمیدونم هست هنوز کسی که هر روز منتظرت باشه و پا به پات قدم بزنه. ولی یه چیزی رو خوب میدونم. دلم برات تنگ شده. خیلی. نمیشه یه سر کوچولو بهم بزنی که ببینم تو هم بزرگ شدی یا نه؟
دوستدار تو. م. خ (مُخ) بیست و شش ساله از تهران
میومدی و هی قدم میزدی و بعد شروع میکردی به حرف زدن. حرفات کم کم تکراری شدن، ولی من هنوزم دوستشون داشتم. هنوز بهشون میخندیدم... .
تو یه پسر کوچولو بودی.
دیگران میگفتن منم یه دختر کوچولواَم. ولی... . ولی اونقدر کوچیک نبودم که تو نشی بخشی از یادهام.
میدونی، فکر میکردم تو فقط میای پشت شیشهی من. فکر میکردم فقط برای من قدم میزنی. فکر میکردم فقط برای من حرف میزنی. ولی زمان که گذشت، فهمیدم که نه. تو پشت شیشهی همه میری. همون موقع. برام عجیب بود. تو که اینقد کوچولو بودی. چطور میتونستی پیش همه باشی؟ زمان میخواست تا بفهمم بزرگ بودن تو چه مفهومی داره.
میدونی چند سال اومدی و رفتی؟ میدونی چند هزار روز شد؟ آخرش اینقدر محلت نذاشتیم... . که رفتی. رفتی برای همیشه. نمیدونم کجایی... نمیدونم هنوزم برای کسی خاطره میسازی یا نه. نمیدونم هست هنوز کسی که هر روز منتظرت باشه و پا به پات قدم بزنه. ولی یه چیزی رو خوب میدونم. دلم برات تنگ شده. خیلی. نمیشه یه سر کوچولو بهم بزنی که ببینم تو هم بزرگ شدی یا نه؟
دوستدار تو. م. خ (مُخ) بیست و شش ساله از تهران
4 comments:
khoda ?
فكر كنم " كودكي " يا شايد " معصوميت " و يا شايد هم " كودكي معصومانه". شايد هر سه، شايد هيچ يك. تو بگو
Post a Comment