دوازده سالی که مدرسه میرفتم فقط یک معلم بود که جز درس ازش چیز دیگری هم یاد گرفتم. معلم قرآن دوم راهنمایی. اون بود که گفت وقتی میخواین کتابی بخرین که چیزی ازش نمیدونین به دو چیز توجه کنید. یکی اینکه چاپ چندمِ و دیگه اینکه تیراژ کتاب چندتاست. حتی اسم لیدی اِل را هم نشنیده بودم. معیارم برای خرید اول خود رومن گری بود که خداحافظ گری کوپر را خوانده بودم و زندگی در پیش رو. و مترجم مهدی غبرائی که سالها پیش پرندهی خارزار را به ترجمهي ایشان خوانده بودم که یادم نبود ترجمهیخوبی بود یا نه. وبعد چاپ سوم کتاب
لیدی اِل باز هم اثری است متفاوت از رومن گری. مثل سایر کارهایش. رد پای رومن گری در آثارش کم به چشم میخورد. من حداقل در این سه اثری که خواندم وجه تشابه کم دیدم. آنقدر که نشود اسم نویسنده را حدس زد. این بار اما اثر کمتر اجتماعی و بیشتر خصوصی است. (شاید بتوان گفت که دو کار دیگر عمومیتر بودند). داستان دربارهی بانو، یا همان لیدی، است که در جشن تولد هشتاد سالگیاش داستان زندگیاش را برای عاشق فعلیاش تعریف میکند. به خاطر حفظ مکانی، کلاه فرنگی. لیدی ال که از سرشناسان و معروفترین بانوان انگلیس است، اعتراف میکند که گذشتهایی عجیب داشته. او دختری بوده در محلههای بدنام پاریس. یک آنارشیست به نام آرمان دنی او را از گوشهی خیابان مییابد. و به دلیل رفتار متفاوتش، رفتاری اشراف گونه، او را انتخاب میکند تا در میان اشراف نفوذ کند و به جمعآوری اطلاعات بپردازد. آنت، لیدی ال، عاشق آرمان دنی میشود. و به خاطر این عشق سخنان آرمان را میپذیرد و حاضر میشود به او کمک کند. عشق او را مجاب میکند. حرفهایی که آرمان میزند را سالها پیش پدر آنت نیز به زبان میآورده اما آنت از او و حرفهایش متنفر بوده. اما این بار، بی آنکه محتوی مبازره را درک کند میپذیرد. (این داستان برای شما آشنا نیست؟؟؟ من که یاد "چمشهایش" بزگ علوی افتاده بودم). بعد از مدتی آنت متوجه میشود که آرمان را فقط برای خودش میخواهد. اما آرمان خود را وقف مردم کرده است. پس آنت رقیبی دارد به تعداد مردم. از طرفی آنت عاشق "چیزها" هم هست. او محو زیبایی میشود و انگار تمام آروزیش رفتن به چین یا ترکیه است. و خوشگذارنی. پس با یکی از اشرافی که عاشقش شده برای رهایی از آرمان و عشقش، نقشهایی طرح میکند و دامی برای آرمان و دوستانش میگذارد. آنها دستگیر میشوند، آنت با اشراف زاده ازدواج میکند و تبدیل به بانو میشود
چند سال بعد آرمان پیغام میفرستد که باز به کمکش احتیاج دارد. لیدی اِل این بار نمیخواهد آرمان را از دست بدهد. میخواهد او را برای خودش داشته باشد. و... . فصل آخر کتاب را بخوانید. از آن سرانجامهایی که میتواند خواننده را شوکه کند
در این کتاب نشانی از قدرت خوب رومن گری به چشم نمیخورد. عمق علاقهی آنت را جز با تپش قلب و چیزهایی از این دست نمیتوان دریافت مگر در آخر. نمیدانم چه چیزی در کتاب بود. یک جور لوس بودن. یک جور خامی. نمیدانم. به هر حال خیلی رومن گری نبود. هر چند در کل میتوان گفت ارزش خواندن را دارد. و ترجمهی کتاب. فکر میکنم این مشکل مترجمین فرانسه زبان است. به نظر میرسد که آقای غبرایی برای واژگانی که به شکل زیرنویس در رمان آوردهاند معادلهای فارسی پیدا کردهاند. اما متاسفانه این معادلها از فارسی دور هستند. نه ترجمهی تحت اللفظی هستند نه لغات رایج در زبان فارسی. و خب ترجمه روان نیست
در کل رومن گاری است دیگر. یک نویسندهیخوب
لیدی اِل باز هم اثری است متفاوت از رومن گری. مثل سایر کارهایش. رد پای رومن گری در آثارش کم به چشم میخورد. من حداقل در این سه اثری که خواندم وجه تشابه کم دیدم. آنقدر که نشود اسم نویسنده را حدس زد. این بار اما اثر کمتر اجتماعی و بیشتر خصوصی است. (شاید بتوان گفت که دو کار دیگر عمومیتر بودند). داستان دربارهی بانو، یا همان لیدی، است که در جشن تولد هشتاد سالگیاش داستان زندگیاش را برای عاشق فعلیاش تعریف میکند. به خاطر حفظ مکانی، کلاه فرنگی. لیدی ال که از سرشناسان و معروفترین بانوان انگلیس است، اعتراف میکند که گذشتهایی عجیب داشته. او دختری بوده در محلههای بدنام پاریس. یک آنارشیست به نام آرمان دنی او را از گوشهی خیابان مییابد. و به دلیل رفتار متفاوتش، رفتاری اشراف گونه، او را انتخاب میکند تا در میان اشراف نفوذ کند و به جمعآوری اطلاعات بپردازد. آنت، لیدی ال، عاشق آرمان دنی میشود. و به خاطر این عشق سخنان آرمان را میپذیرد و حاضر میشود به او کمک کند. عشق او را مجاب میکند. حرفهایی که آرمان میزند را سالها پیش پدر آنت نیز به زبان میآورده اما آنت از او و حرفهایش متنفر بوده. اما این بار، بی آنکه محتوی مبازره را درک کند میپذیرد. (این داستان برای شما آشنا نیست؟؟؟ من که یاد "چمشهایش" بزگ علوی افتاده بودم). بعد از مدتی آنت متوجه میشود که آرمان را فقط برای خودش میخواهد. اما آرمان خود را وقف مردم کرده است. پس آنت رقیبی دارد به تعداد مردم. از طرفی آنت عاشق "چیزها" هم هست. او محو زیبایی میشود و انگار تمام آروزیش رفتن به چین یا ترکیه است. و خوشگذارنی. پس با یکی از اشرافی که عاشقش شده برای رهایی از آرمان و عشقش، نقشهایی طرح میکند و دامی برای آرمان و دوستانش میگذارد. آنها دستگیر میشوند، آنت با اشراف زاده ازدواج میکند و تبدیل به بانو میشود
چند سال بعد آرمان پیغام میفرستد که باز به کمکش احتیاج دارد. لیدی اِل این بار نمیخواهد آرمان را از دست بدهد. میخواهد او را برای خودش داشته باشد. و... . فصل آخر کتاب را بخوانید. از آن سرانجامهایی که میتواند خواننده را شوکه کند
در این کتاب نشانی از قدرت خوب رومن گری به چشم نمیخورد. عمق علاقهی آنت را جز با تپش قلب و چیزهایی از این دست نمیتوان دریافت مگر در آخر. نمیدانم چه چیزی در کتاب بود. یک جور لوس بودن. یک جور خامی. نمیدانم. به هر حال خیلی رومن گری نبود. هر چند در کل میتوان گفت ارزش خواندن را دارد. و ترجمهی کتاب. فکر میکنم این مشکل مترجمین فرانسه زبان است. به نظر میرسد که آقای غبرایی برای واژگانی که به شکل زیرنویس در رمان آوردهاند معادلهای فارسی پیدا کردهاند. اما متاسفانه این معادلها از فارسی دور هستند. نه ترجمهی تحت اللفظی هستند نه لغات رایج در زبان فارسی. و خب ترجمه روان نیست
در کل رومن گاری است دیگر. یک نویسندهیخوب
لیدی ال، رومن گاری، ترجمه مهدی غبرایی،انتشارات ناهید، چاپ سوم پاییز 84
0 comments:
Post a Comment