این روزها

حال ما خوب نیست. تو هم هر کاری دلت می خواد بکن. می خوای باور کن. می خوای نکن. نه اینکه توفیری نداشته باشه، چرا داره. آدمم دیگه آخه ناسلامتی. آدم بودنم، یکی از چیزایی که داره همینه. که حرف و فکر دیگران براش مهم. حالا هر چقدم که قیافه بگیری که نه نیست.
می دونی دیگه از حرف مردم خسته شدم. گذشت اون زمونی که می گفتم به جهنم. دارم زندگیه خودم می کنم چی کار دارم به حرف این و اون. باید باز خودم رو پیدا کنم که می کنم.اما راستش اینه که خودمم دارم کم کم حس می کنم که این پیدا کردن انگاری زیادی طولانی شده. فکر می کنم انگار همچین درست وحسابی گم نشدم که بخوام و بتوونم باز خودم پیدا کنم. آره به گمونم باید درست و درمون برم دنبال کار. نه اینکه هر جا رزومه بفرستم دعا دعا کنم که آخ خدا کنه جواب ندن.
آخه می دونی مشکل چیه. هر چی که فکر می کنم دلیلی پیدا نمی کنم برای کار کردن جز پول. که اونم لعنتی نمی توونه کمک کنه که دوام بیاری این جماعت خوب و خوب و خوب رو.
نه اینکه بابا جیبش اونقدر پر باشه که حالا پول درآوردن برام مهم نباشه. نه اینجوریم نیست. من بی غیرت شدم. ککمم نمی گزه. عین خیالم نیست که باباهه دست کنه آخر ماه و پول تو جیبی بده دختر خرس گنده ش. می فهمی که حالمو؟؟؟ آره؟؟؟ اما حالا. باز نه اینکه فکر کنی آدم شدم و ناراحتی تو کاره ها. نه فقط خسته شدم. از اینکه راه به راه همه زنگ که می زنن. حال و احوال که می کنن، می پرسن خب کار پیدا کردی؟؟
خب حالا یه چیزه دیگه م هست. از بزرگواری باباهه و مامانم دیگه خسته شدم. باباهه راه به راه می گه تو بگو چه کلاسی هر چی بخوای من اسمتو می نویسم. تو بخوا. فقط یه کاری بکن. منم می گم هیچی و دراز می کشم رو تخت که دارم کتاب می خوونم خیر سرم.
یه چیزه دیگم موونده بذا اینم بگم می رم.
می دونی، صبا زود بیدار می شم من از خواب. هفت دیگه بیدارم. بعد تا نه تو تختم. درم می بندم که باباهه بره بیرون دیگه. بعدم خب... . بعد از ظهرها هم. شبها هم. همش کارم شده همین که وقتی بابا خونست من خوابم انگار. نمی خوام که ببینه چه بی حسم من. مامان؟؟؟ خب آخه می دونه. می دونه که سر دردای اون موقعه من برای رابطه ی نا مشروع مردم بود. می دونه که من چی دیدم از این ریشهای ناپاک.
اما حالا انگاری باید که بی خیال بشم. هیچی نبینم و نفهمم. فهمیدم اگه، باز بی خیال بشم. به من چه. مهم پوله فقط. روابط اجتماعی برای من زیاده. اونم تو این اجتماع. هووم باید برم سر کار.

2 comments:

Anonymous said...

اين بيماری فراگيری‌ست که ما همه دچار آنيم ... باور کن !

محمّد رضا said...

قصد جسارت ندارم، ولي اونائي كه كار دارند و به قولي سركارند، چه گلي به سر عالم زدند كه حالا شما از اين قافله عقب مونديد؟