برنامه جز و مد جمعه، بیست و سوم مهر ماه
مجری: شما خاطرهایی از بازگشت به ایران پس از اسارت دارین؟
مجری: شما خاطرهایی از بازگشت به ایران پس از اسارت دارین؟
مهمان: بله. یه خاطرهی عجیب که هرگز فراموش نمیکنم. از مرز باختران وارد شدیم. بین مردمی که به استقبال آمده بودن، خانومی بود که کاملا از خود بیخود شده بود. نوزادی که به بغل داشت رو پرت کرد سمت اتوبوس ما. که فدای اسرا... .
مجری: بچه چی شد؟
مجری: بچه چی شد؟
مهمان: فوت کرد.
2 comments:
وقتي حكومت در زمان جنگ، لشكرهاي يكصدهزار نفري رو گوشت دم توپ ميكنه و فداي ...، بعد از جنگ، يه طفل صغير كه به جائي بر نمي خوره!!!. خيلي طول مي كشه تا بفهميم آدم ارزشمنده، چه بزرگ ، چه كوچيك
به نظرم بچه بودن این فدایی مهم نیست. مشکل حماقت
Post a Comment