یکم- من که هنوز بستنی نخوردم که شما پاشدی و رفتی سفر. یه خورده دیگه بگذره، همین جا این سرقت اینترنتی رو به همهی دنیا اعلام میکنم. حالا یک کلمه است که باشه. به من چه. نگی نگفتی.
دوم- هر آنکس که گفته فارسی شکر است، قطعا برنامه نویسی نکرده، به جان خودم نباشه به جان شما، جووون من یکی رو که گرفته، هر صفحهیی که گزارش میگیرم یه چرت و پرتی میده بیرون. هر چی میگم آخه آدم نا حسابی تو که صفحهی قبل داشتی مثل بچهی آدم کار میکردی، چی شد یه دفه میزنی کانال عربی و ی نقطه دار و کاف همزه دار و اینها. نمیگی بارون میاد برف میاد؟ پس فردا که من رفتم خارج، اگه یکی پیدا بشه و بپرسه چرا؟ میگم آقا یکی از دلایلش تحریم و ی عربی و ک و این صحبتا بود. بیخود و بیجهت وقت آدم رو میگیره که چی... . هر کاری میخواین بکنین، یه کاری کنین که توش ی آخر و کاف آخر نداشته باشه.
سوم- دور از جون شما، زبونم لال، روم به دیوار، دارم به یکی از آرزوهام میرسم. حالا گیرم از نوع مجازی، گیرم که ماله خودم نیست و سفارشه و گیرم که رمان هم نمیفروشه چه اهمیتی داره؟
چهارم- کلاس ورزش هیچ فایدهیی که نداشته باشه، یک فایده برای من داره که اعتماد به نفسم رو میبره بالا (گرفتین که چی گفتم؟) فقط بدیش اینکه آینه داره و آدم هی فکر میکنه این غریبه منم واقعا؟ اصلا من از وقتی که فیلم بازی کردم همش این حس رو دارم که من، من نیستم. هر چی تلاش میکنم که جسمم و روحم با هم آشنا بشن و دست بندازن گردن همدیگه و قدم بزنن، نمیشه.
پنجم- یه اتفاق بدی که میتونه برای آدم بیفته اینه که در ماه دوقلوها (June یا خرداد) دنیا بیاد. اینا هفت شخصیت دارن. و نتیجهش میشن من. یه روز اینقدر بی حس و حال و تنبلم که نمیشه از تخت بیام بیرون و اینها. یه روزایی آنچنان انرژی دارم که میشم خدا. و فکر میکنم که عمرا صندلی اشتباه باشه (رجوع کنید به افسانهی 1900) و ماله من و هر کاری بخوام میتوونم انجام بدم. از دیروز تا حالا آنچنان ورجه وورجهیی شدم که یکی باید بیاد جمع کنه منو. حتی یه فقره مهمونی و کلی رقص و شلوغ بازی و اینها هم این انرژی رو کم نکرده. ایرادش فقط اینه که در اینگونه مواقع سر سوزنی ذهنم متمرکز نمیشه و دلم میخواد فقط و فقط و فقط راه برم.
ششم- بابا جونا! من فقط میرم برای لاتاری عکس بی حجاب میندازم. عمرا با حجاب نمیندازم. من اینجا دیگه کنکور نمیدم. میدونم دیگه. نوشتن همانا و خواندن و قبول نشدن همانا. نمیخوام دیگه. میخوام برم و خودم ببینم که خوبه یا بد. مُردم از بس هر کسی از ظن خود شد یار من.
هفتم- اینکه دیگه موقع دیدن عکساش اشکم راه نمیافته و راحت فلدر رو میبندم خوبه یا بد؟
هشتم- خدا رو شکر فقط من نیستم که هنوز کوری رو نخوونده. این آقا هم ظاهرا تازگیها خووندن. منم دارم میخوونم. دوباره از اول. در هفت سال گذشته، چندین بار شروع کردم و تموم نشده و دیر باز سراغش رفتم که مجبور شدم از اول شروع کنم. این بار شنیدم که به واسطهی ترجمهی خوب تموم میشه.
نهم- شما به خاطر خودتون هم که شده دعا کنین این انرژی یه جورایی تخلیه بشه، زیاده جسارت است. (خدایش بیامرزد.)
پینوشت: اگه این نوشته پر از غلطه به خاطر همون انرژی که گفتم. حواسم جمع نیست اصلا.
3 comments:
oon shomare yek ba mani?:D man ghalat kardam :)) ...khanoom man pam berese Iran avalin kar ba shoma gharare alvati va bastanikhori fix mikonam, berim dadare hesabi:D...khoobi?:)
بله دخترم شماره یک خودتی. حالا من نگفتم اسمتوٰ چرا خودتو لو می دی؟؟؟ خوش بگذره، اومدی میریم بیرون ببینیم کی شکمو تره ;)
sabte name Lottory shoro shode mage ?!
oh che aghabam ....
Post a Comment