من فکر میکنم هر وقت که مینویسیم، کم و بیش خودمان را مینامیم، و همیشه هم تمایل داریم که از خودمان بنویسیم. وقتی مردم از شما میپرسند که با دست مینویسید یا از ماشین تحریر یا کامپیوتر استفاده میکنید، برایشان جالب است بدانند که نوشتهی شما تا چه حد شخصی است. اما حتا حالا، در دوران نوشتار الکترونیکی که رازگشاییهای بی واسطهی دست خط دیگر به ندرت دیده میشود، ته ماندهی الکترونیکی شبح وارِ اشخاص که هنوز در کلمات و ساختار جملات مانده، کم و بیش قابل تشخیص است.
ص-132
مردی با یک رمان به کنار دریا میرود. موقع خواندن کتاب حواسش پرت زن جذابی در همان نزدیکی میشود. زن از او میخواهد تا کنارش دراز بکشد. مرد این کار را میکند و با اینکه زن دارد به او پیشنهاد هم آغوشی میدهد، سعی دارد به خواندن ادامه دهد. مرد بدش نمیآید اما میخواهد رمان را تمام کند. زن همچنان اصرار میکند. مرد همچنان بدش نمیآید. زن از کوره در میرود و لباس شنایش را در میآورد. مرد بعد از اینکه به خاطر میسپارد که کدام صفحه را میخوانده رمان را کنار میگذارد و بی مقدمه با هم همآغوش میشوند. همدیگر را راضی میکنند اما وسوسههای زندگی درونی و افسون دنیای بیرونی هیچ وقت با هم کنار نمیآیند. بعد زن مرد را صدا میکند تا برود دریا پیش او. اما مرد در حسرت دنیای شهوانی رمان است.
لذتهای دنیای غیر شهوانی یا عقلی نیز همانقدر جذاب است.
ص-124 و 125
ناخمن، لئونارد مایکلز، ترجمهی مهتاب کلانتری، نشر نی، چاپ اول.
ص-132
مردی با یک رمان به کنار دریا میرود. موقع خواندن کتاب حواسش پرت زن جذابی در همان نزدیکی میشود. زن از او میخواهد تا کنارش دراز بکشد. مرد این کار را میکند و با اینکه زن دارد به او پیشنهاد هم آغوشی میدهد، سعی دارد به خواندن ادامه دهد. مرد بدش نمیآید اما میخواهد رمان را تمام کند. زن همچنان اصرار میکند. مرد همچنان بدش نمیآید. زن از کوره در میرود و لباس شنایش را در میآورد. مرد بعد از اینکه به خاطر میسپارد که کدام صفحه را میخوانده رمان را کنار میگذارد و بی مقدمه با هم همآغوش میشوند. همدیگر را راضی میکنند اما وسوسههای زندگی درونی و افسون دنیای بیرونی هیچ وقت با هم کنار نمیآیند. بعد زن مرد را صدا میکند تا برود دریا پیش او. اما مرد در حسرت دنیای شهوانی رمان است.
لذتهای دنیای غیر شهوانی یا عقلی نیز همانقدر جذاب است.
ص-124 و 125
ناخمن، لئونارد مایکلز، ترجمهی مهتاب کلانتری، نشر نی، چاپ اول.
3 comments:
چه خـــــوب! ناخمن! دوسش دارم زیاد تا... حالا که خوندیدش یه سری به ص. 102 هم بزنین، پاراگراف دوم، خط سوم! من عاشق این جمله شدم... اگر تو بتوانی... تا متضاد مرگ زندگی نیست، عشق است!ا
راستی اینم نظرم راجع به ناخمن ;)ا
(http://www.dihoor.com/sideblog/book/112.php)
من فکر می کنم قرار بگذاریم بریم ددر :دی
Post a Comment