موضوع همان است که پیش از این گفتم. خودکار بیکی که تمام می شود و گم نمی شود. و اینکه من ناگهان در سن بیست و هفت سالگی این را فهمیدم. و انگار فهمیدم که این نوع بودن را نمی پسندم. و مهم این است که حالا، که انگار دیر است، دلم می خواهد اینطور بودن را کنار بگذارم و دیگری باشم. و دارم از هول حلیم... .شک بدترین کار است. چقدر دلم یک دوست می خواهد. یک نا نصیحت گر، شنونده.

2 comments:

شاه رخ said...

مي فهمم
سخته

Anonymous said...

بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان هر كجا آيا همين رنگ است ...
دلم گرفته است !