انگار وظیفهی ماست که حتما از یک طرف بام سقوط کنیم.
گاهی آنچنان در قالبها و تعریف شدهها فرو میرویم که حتی جرات تکان دادن دست و پایمان را هم نداریم و گاهی قالبها را طوری میشکنیم که بینایی خود را از دست میدهیم. حرمت برخی چیزها را باید نگه داشت. ارزشهای زیادی هستند که نادرست تعریف شدهاند. ساختارهایی هستند که برای پیشرفت باید خراب شوند و شاید دوباره ساخته شوند و شاید باید فراموش شوند.
ولی هستند ارزشهایی که باید حفظ شوند. ارزشهایی که به دنیایی میارزند.
سهشنبهی گذشته در شهر کتاب نشستی بود به نام "از رگتایم تا بیلی باتگیت". گزارش این نشست را آقای شکراللهی نوشتهاند.
نظراتی که برای این گزارش نوشته شده مایه تاسف است. واقعا شام در بهترین رستورانهای دنیا میارزد به این سخنان پر گهر؟
"محمد مطلق: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۵/۲۷ - ۰۲:۵۰ ]
این دکتر موحد و سمیعی و بقیه ی دوروبری های شهر کتاب بیشتر به خاطر یک نوع ادای دین است که تو آن جلسات پامنبری می کنند. این افاضات درواقع به خاطر آن شام فرهنگی ای است که بعد از جلسه در یکی از هتل های گران قیمت صرف خواهند کرد. یک نوع ادای دین. یک نوع نمک شناسی. خودمانیم! در حرفهای سمیعی و موحد دقت کنید! آیا اگر این حرفها گفته نشود واقعآ لطمه ای به فرهنگ و ادب خواهد خورد؟ ضمنآ تا حالا فقط دریابندری بود که خودش را از این مسائل دور نگه داشته بود که او هم بالاخره این کاره شد!"
"ميترا: [ w | @ | ۱۳۸۶/۰۵/۲۷ - ۱۲:۲۲ ]
من هم معتقدم که حرفهای نجومیان بد نیست. اما حرفهای چهار نفر دیگر، یعنی دریابندری و سمیعی و موحد و تقی زاده، واقعآ روی هم رفته به اندازه ی یک چهارم ساندویچ فلافل هم نمی ارزد، چه برسد به چهارتا شام در یک هتل چهار ستاره"
انگار داریم از همه چیز فاصله میگیریم. فرض کنید که بشود دانش دکتر موحد و ذوق استاد دریابندری را نادیده گرفت. چیزی هست به نام سن و سال. حرمت موی سپید و ... . نمیشد این حرفها را زیباتر گفت؟
انگار فقط یاد گرفتهایم که باید حرف بزنیم، دور از جون شاید بمیریم اگر این حرفها را نگه داریم، یاد نگرفتهایم که چطور باید حرف زد. نقد را نمیدانیم. موضوع اختلاف بین بفرما و بشین و بتمرگ است. موضوع عجلهایی است که برای بزرگ شدن ناممان داریم، به هر قیمتی. گرفتار سرعت عصرمان شدهایم و یادمان رفته که همه کار را نمیشود سریع انجام داد.
اگر در این نشست شرکت کرده باشید، حتما شنیدید که استاد دریابندری، صحبتهای خودش را نقض کرد و بعد خیلی راحت خندید. حالا اگر ما باشیم، زمین و زمان را به هم میدوزیم که نه، من که اشتباه نمیکنم. تفاوت در همهی این چیزهای کوچک است. همین چیزهای کوچک که نمیگذارند بزرگ شویم.
ناگوار است که فکر کنیم اینها صحبتهای اهالی "ادب" است.
0 comments:
Post a Comment