▪ مردان خوشپوش، لیوانهای شراب را یکی پس از دیگری بالا میرفتند. صحبت میکردند و با صدای بلند میخندیدند. من در تنهایی ماهیام را میخوردم. هنگامی که دست از خوردن کشیدم، فقط سر ماهی و تیغهای آن باقی مانده بود. بشقابم را تمیز کردم و سس خامه را با تکهای نان پاک کردم. بعد با کاردم، سر ماهی را از اسکلت بدنش کندم. سر ماهی و تیغهای آن را در کنار هم، بالای بشقاب سفید و تمیز قرار دادم. این کار هیچ معنای خاصی نداشت. فقط از این کار خوشم میآمد. بالاخره بشقاب را بردند و قهوه آوردند. (1)
چند وقت پیش مطلبی رو در مورد موراکامی خووندم و فکر کردم، چه نویسندهی خوبی که آثارش از ژاپنی به انگلیسی و بعد به فارسی ترجمه میشه. چه استعدادی... .
دوباره پارگراف اول رو بخوونین.
این روزها دارم مجموعهی کجا ممکن است پیدایش کنم رو میخوونم. و... شگفتا! (:دی) به اینام میگن داستان جدی؟؟؟
به قول دوستی، این روزا انگار مد شده که فیلمها اینجوری تموم بشن، که آخر فیلم یه so what بزرگ بشینه توی ذهنت. فیلمها انگار تموم نمیشن.
داستانهای این مجموعه هم، شامل این مد میشن. با این تفاوت که آدم دچار این حس میشه که خب به من چه... .
این پارگراف بیشتر از همه منُ عصبانی کرد. داستانها پر از جزییات هستند. جزییاتی که گفته بشن یا نه هیچ اهمیتی نداره.
من عاشق نویسندههای هستم که به جزییات میپردازن. مثلا سلینجر، یا یوسا... . ولی اینکه چه چیزی رو دقیق و کامل توضیح بدی و چه چیزی رو نه، هنر نویسندهگیِ.
حالا مهم نیست که موراکامی نویسنده مطرحی شده. مهم اینه که یعنی ما بین داستان نویسهای معاصرمون، کسی رو نداریم که آثارش ارزش این رو داشته باشن که در سطح بینالمللی مطرح بشن؟ به نظر من داریم. هستن کسانی که حداقل در سطح موراکامی باشن. ولی خب تا وقتی آقای ناظر اینا، همچین حرفی میزنه، [+] و به خاطر نوشتن زندانی و ناشران ما بودجه ندارند و ... و ... و ... امکان نداره که ما فراتر از ایران نامِ آشنایی داشته باشیم.
پس تا سالها، به سلامتی موراکامی، ، لیوانهای شراب را یکی پس از دیگری بالا میرویم.
1. کجا ممکن است پیدایش کنم. هاروکی موراکامی، بزرگمهر شرف الدین. نشر چشمه. چاپ اول. صفحهی 89. داستان سگ کوچک آن زن در زمین.
0 comments:
Post a Comment