▪▪ تا همین چند وقت پیش، من آدم مخالفی نبودم. نه اینکه فقط موافقت کنم، نه ولی خیلی وقتها لبخند میزدم و میگذشتم و خب از سریالهای تلویزیونی یاد گرفتیم که سکوت نشانهی رضایتِ.
بعد تا همین چند وقت پیش، من همیشه دنبال تفاوت بین بفرما و بشین و بتمرگ بودم و جملهی بفرما رو پیدا میکردم و ... .
حالا صبرم کم شده. حوصله ندارم فکر کنم که کی خوش میشه و کی ناخوش. میگم و میرم و به آنچه گذشت فکر نمیکنم. مخالف میخوانم... .
بعد آدمها پدیدههایی هستند.
نه اینکه انتظار داشته باشم همیشه موافقِ مخالفهای من باشند.
ولی خشمی که میبینم.
ها خودم هم نمیدونم چی میخوام بگم... . پنداری کسی رو نمیشناسم.
پی نوشت: انتخاب نام برای نوشتهها، یکی از بخشهای مورد علاقهی من برای نوشتن وبلاگِ. توضیح.
0 comments:
Post a Comment