بعد از دست آدمها، که یکی از ابزارآلات من برای برقراریِ ارتباط باهاشونِ و کمک میکنه که یکم بشناسمشون. خندههاشون رو گوش میکنم. خندهی آدمها هم کلی چیز به من میگه. و بعد، یکی از خندههای خوبی که شنیدم، خندههای آقای محترمِ. وقتی آقایِ محترم میخنده، کلی لپ کشونی میشه. و کلا یِ ته خندهیی همش توی صداش هست و وقتی یکم خسته باشه یا ناراحت فوری میزنه بیرون از صداش. بعد مثلا خندهی خودم. تا همین یکی دو سال پیش بسی دوستش داشتم. حالا ولی خیلی خوب نیست. خالص نیست. تهش یِ چیزی هست که امیدوارم هر چه زودتر بذاره بره که من خوش باشم با صدای خندهی خودم.
0 comments:
Post a Comment