کنسرت که می‌رویم...

اولش ما اینطرف هستیم و آنها، آنطرف.
می‌نوازند،
گوش می‌کنیم.
می‌نوازند،
تشویق می‌کنیم.
گاهی بلد نیستیم،‌ نشنیدیم و بی جا تشویق می‌کنیم.
گاهی کلک می‌زنیم،‌دست‌ها را سفت می‌کنیم، همه که تشویق کردند و آنها که ننواختند، ما هم... .
ده دقیقه آنتراک.
می‌رویم، حرف می‌زنیم و شاید چیزی بخوریم و بنوشیم.
گاهی یکی از آنها را می‌بینیم. از آنطرفی‌ها.
بر‌می‌گردیم.
حالا یخ‌ها آب شده، حالا ما و آنطرفی‌ها، کمی دوست شدیم. حالا صندلی‌ها، یکبار، یک ساعتی با گرمای تنِ ما، گرم شده‌اند، حالا آنطرفی‌ها کمی آشنا هستند.
همه‌ی قطعه‌ها نواخته می‌شود و در آخر ای ایران که می‌خوانند، دیگر ما و شمایی نیست. همه یکی می‌شویم. ایییییییییییییییییییی دشمن ار تو سنگ خاره‌یی، من آهن‌م. جان من فدایِ خاکِ پاکِ میهنم.
بیرون که می‌آییم اغلب تصمیم‌های بزرگِ یک شبه گرفته‌ایم. و شبِ شیرینِ رویا داری، داریم.
در کشورهایی که ای ایران ندارند، اجراها چطور تمام می‌شوند؟

0 comments: