من نسبت به دنیا کینه دارم. دنیا، روزگار، یونیورس، هر چیزی شبیه به این. که آدمها و من و بقیه، فکر میکنیم، در سرنوشتمون دخالت میکنه.
این رو امشب فهمیدم.
امشب با مریم، رفتیم خونهی دو نفر از دوستانش، هر دو از اون آدمهایی بودن، که با دنیا دوست هستند. دنیا هم. یک بده بستان.یک رابطهی دو نفره.
معمولن، بودن در حضور این آدمها، میتوونه آدم رو آروم و مهربون، و همه چیز درست میشه، میکنه.
مثلن، اطرافمون، توی وبلاگستان، محدثه و نازنین هستند. اگه دیده باشینشون، متوجه میشین کدوم دسته از آدمها رو میگم.
دیدن این آدمها، شده هر چند وقت یکبار، برای روح لازمه. تا چند وقت حالتون خوبه. دوست میشین با دنیا.
یادم باشه، این آدمها هستن. هنوز.
این رو امشب فهمیدم.
امشب با مریم، رفتیم خونهی دو نفر از دوستانش، هر دو از اون آدمهایی بودن، که با دنیا دوست هستند. دنیا هم. یک بده بستان.یک رابطهی دو نفره.
معمولن، بودن در حضور این آدمها، میتوونه آدم رو آروم و مهربون، و همه چیز درست میشه، میکنه.
مثلن، اطرافمون، توی وبلاگستان، محدثه و نازنین هستند. اگه دیده باشینشون، متوجه میشین کدوم دسته از آدمها رو میگم.
دیدن این آدمها، شده هر چند وقت یکبار، برای روح لازمه. تا چند وقت حالتون خوبه. دوست میشین با دنیا.
یادم باشه، این آدمها هستن. هنوز.
0 comments:
Post a Comment