نویسنده‌گان ایرانی و غیر ایرانی

به این زودی و راحتی "آنطرف خیابان" تمام شد. شاید به این دلیل که نویسنده‌گان ایرانی واقعا ساده می‌نویسند. اصلا لازم که جمله‌ایی رو دو بار خووند. لازم نیست بری عقب جمله رو دوباره بخوونی و فکر کنی که یعنی چی؟؟؟ شاید چون داستان‌هایی که اون‌ها می‌نویسن رو ما هم زندگی می‌کنیم و برامون بیگانه نیستن
تا به حال رمان‌های زیادی از نویسندگان غیر ایرانی خووندم که به خاطر تفاوت فرهنگی که داریم، خووندنشون خیلی بیشتر طول کشیده. غیر قابل لمس‌ترینشون داستان‌های میلان کوندرا بودن. دوستی عقیده داشت که برای درک کردن داستان‌های میلان کوندرا باید یه حسی رو توی زندگیت تجربه کرده باشی. نگفت چی. اما گفت باید چیزی رو زندگی کرده باشی. بعد از کتاب‌های کوندرا، رمانی که در اون بیشتر از همه برای من این تفاوت فرهنگی نمود داشت عقاید یک دلقک بود. من هیچ نمی‌دونستم که اختلافات بین پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها این همه در زندگیشون تاثیر داره و عمیقه. با وجود اینکه به شدت این رمان رو دوست داشتم و دارم. اما فکر می‌کنم قطعا این رمان برای کسی که فرهنگ آلمانی رو زندگی کرده باشه جذابیت خیلی بیشتری داره. بعد از اینها، خداحافظ گری کوپر بود که اصلا درک همچون فضایی برام ممکن نبود و لمسش نمی‌کردم. هر چند که در پایان خیلی خوشم اومد از این داستان هم مثلِ، زندگی در پیش رو. که کاملا برام قابل لمس بود. یا... یا... مثلا، همین دوستم، آقای جی دی سلینجر. ناتور دشت، فکر می‌کنم یک یا دو روز طول کشید که تمووم بشه. اما بقیهٔ کتاب‌هایی که خووندم ازشون خیلی بیشتر. خیلی. اونهم باز چون اشاراتی داشت که مخصوصِ فرهنگ آمریکایی بود
این نویسنده است که تصمیم می‌گیره نوشته‌اش رو همه حس کنن یا عدهٔ خاصی
من نمی‌دونم اینکه رمان‌ها یا داستان‌های کوتاه ایرانی اینقدر زود خوونده می‌شن به دلیل اینِ که من فرهنگشون رو می‌فهمم یا اینکه واقعا ساده می‌نویسن
مثلا نوشته‌های خانوم گلی ترقی رو من در روزهای نزدیک کنکور می‌خووندم. چون هیچ فکر کردنی نمی‌خواست. و برای چندمین بار برام جذاب بود
البته من از نویسنده‌گان ایرانی هم نوشته‌هایی رو خووندم که جدا نیاز داشتن به فکر کردن و موقع خووندن به غیر از چشم ذهن آدم رو هم به کار می‌گرفتن. مثلا کلیدر. نه خودِ داستان. اما نوع نوشتن اینقدر برام جذاب و تازه بود که صفحه صفحه شو رو مزه مزه می‌کردم. و مدت‌ها طول کشید که تمووم بشه. آقای دولت آبادی، یکی از نویسندگان مورد علاقهٔ من هستند. به خاطر پرداختن به جزئیاتی که آدم وقتی می‌خونه، احساس می‌کنه داره فیلم می‌بینه. مثلا صحنه زد و خوردی که در جای خالیِ سلوچ بود. و یا این اواخر شرق بنفشهٔ آقای شهریار مندنی پور. به خاطر نثر سخت و در عین حال جذابی که داشت، خیلی طول کشید. به هر حال تفاوت خیلی زیادی وجود داره بین نویسنده ایرانی و غیر ایرانی
البته من فقط یک خواننده هستم. و تفاوت فاحشی وجود داره بین نظر من و نظر یک متخصص. این فقط نظر یک خوانندهٔ کتاب دوست هست. همین وبس
آقای حقیقت در قسمت خواندنی وبلاگشون جملهٔ جالبی رو گذاشتن

There is a great deal of difference between an eager man who wants to read a book and a tired man who wants a book to read.
G.K. Chesterton

0 comments: