شناسایی راز گل سرخ

اول، فیلم‌برداری، اصولا کار اذیت کنیِ. من که حالا سیاه لشکر بودم و کل خسته‌گیم برای بی‌کاری بود. شاید بهتر باشه بگم هیچ‌کاری. تا اینکه صدام بکنن و ... . این فیلم یه فیلمِ کوتاه بود و یازده دقیقه‌ایی. مووندم این سریال‌ها و فیلم‌های بلند رو با چه صبر و توانی می‌سازن. مووندم که چرا کارگردان‌ها سکته نمی‌کنن اصولا و چه اعصابی دارن. کار سختیه. خیلی سخت. نمی‌دونم چرا اینهمه کشته مرده داره. حالا کسی که نمی‌دونه چه خبره شاید دلش بخواد ببینه و بعد می‌فهمه که یعنی چی. اما اونایی که می‌دونن... نمی‌فهمم چی براشون اینهمه جذابه که باز ادامه می‌دن. شاید شهرت. یا یه چیزی که من ندیدم. به هر حال، اگه یک درصد هم هوس هنرپیشه‌گی داشتم، (که هیچ وقت نداشتم) دیگه مطمئنم که سراغش نمی‌رم. هرگز. شاید اگه یه فیلم‌نامه هم بنویسم فکر نویسندگی هم از سرم بپره. خدا رو شکر که رشتهٔ تحصیلیم رودوست دارم و غم نان رو می‌ذارم روی همین. کار ما شاید این باشد که در افسون گل سرخ شناور باشیم. برای آقای کارگردان دعا کنین. کلی زحمت کشید. خدا کنه که به جشنوارهٔ فیلم‌های کوتاه راه پیدا کنه
دوم، دارم "زوربای یونانی" رو می‌خوونم. ظاهرا یک ترجمهٔ بد. تیمور صفری. بهم گفتن که برو انقلاب ترجمهٔ آقای قاضی رو پیدا کن. اون خوبه. خیلی. فعلا نفهمیدم که ترجمه بده یا واقعا کتاب جذاب نیست. البته انقدر از خود کتاب خوبی شنیدم که حدس می‌زنم ترجمه بده. اما یه چیزی مسلمه. که حالم از اینجور نگاه به زن بهم می‌خوره. نگاهی که از ضعف مردانه ناشی می‌شه بیشتر نه عیب زنانه. تازه من تا به حال از انقلاب کتاب غیر درسی نخریدم. رمان رو باید از کتاب فروشی‌های بزرگِ پر نور خرید. که هر چقدر هم توش قدم بزنی کسی کاری به کارت نداشته باشه. و نخواد که کمک کنه. تازه کی حال داره بره تا انقلاب. بعد از اون روز کذایی دیگه حالم از اون طرفا بهم می‌خوره. (چقدر حالم بهم می‌خوره. فکر کنم باید برم دکتر :دی) الان درست سه هفته می‌شه که بعد از پاگرد کتابی رو تموم نکردم. کسی یه کتاب خیلی خوب سراغ نداره که بشه از غیر از انقلاب خریدش؟؟؟ کتاب خریدن از کارایی که من اصولا تنها انجام می‌دم و این روزها از تنها بیرون رفتن می‌ترسم
سوم، از اونجایی که کسی ما رو سرِ کار نذاشت. خودمون دست به کارآفرینی زدیم. دعا کنین که نتیجه بده
چهارم، یه فیلم خوب دیدم به نام "محصور" به کارگردانی برتولوچی.که ازش توی ایران آخرین امپراطورو بودای کوچک رودیدیم.و خودم همStealing beuaty
رو. بعد درباره‌ش می‌نویسم
یه اشتباه دیگه هم کردم و برای بار چندمTalk to her
رو دیدم. نمی‌دونم با وجود اینهمه فیلم چه کاریه که من مدام فیلم تکراری می‌بینم. چند روز پیش خودم به دوستی حرف خوبی زدم. "بیش از حد در دنیای رمان و فیلم مووندم انگار". در دنیای واقعی از این خبرا نیست. چیزی به معنای عشق وجود نداره. اگه فقط برای خودم اتفاق افتاده بود می‌گفتم که شاید من خوب نیستم که لایقش باشم. اما اینهمه آدم. یکی رو ندیدم که در دنیای واقعی، خارج از خیال آدم‌ها با کسی باشه و لذت ببره. همش شده رو کم کنی. دروغ. سوء استفاده از هم و... . هووم حرفام پیرزنی شده. اما خب... پیرزن شدم دیگه. نه؟؟؟
پنجم، همه دارن می‌رن. نمی‌دونم چرا آدمایی که می‌خوان برن اینهمه اصرار دارن به آدم بفهمون که اینجا جای مووندن نیست. که کم خودمون هر روز به این نتیجه می‌رسیم. این‌ها هم هی می‌گن و می‌گن و می‌گن. بابا جونا! من برای تنها زندگی کردن در یک کشور دیگه لوسم هنوز. اینجا شاید بتوونم. اما یه کشور دیگه نه. حالا هی بگو برو این IELTSرو بگیر. چه کاریه آخه. برم اونجا که چی؟ حالا که بیرونم نکردن. پس تا وقتی مطمئن نشم که رفتن یعنی برام زندگیه بهتر، خب هستم اینجا دیگه. هر چند کم کم انگار علی می‌مونه و حوضش. هر چند که علی هم داره می‌ره. پس ماندانا می‌موونه و حوضش
ششم، یه حرف بی‌ربط. من اسمم رو خیلی دوست دارم. خیلی دوست داشتم که معنیش رو بدونم اما انگار معنیش معلوم نیست. یک کلمهٔ مادیه. و از زبان مادی ظاهرا چند کلمه بیشتر وجود نداره. پس نمی‌توونن بفهمن که معنیش چیه. حیف
هفتم، خیلی حرف زدم. شرمنده

8 comments:

Anonymous said...

1.چه صبری داریم ما!2.به راستی شما چگونه دختری هستی که من وبلاگت رو می خونم؟؟؟؟

Anonymous said...

1.چه صبری داریم ما.2.به راستی شما چگونه بانوئی هستی که من وبلاگت رو می خونم؟؟؟

Anonymous said...

اینجا چرا کامنت های من رو پست نمی کنه؟؟؟

Anonymous said...

اینجا چرا کامنت های من رو پست نمی کنه؟؟؟؟

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.
Anonymous said...

ماندانا نام دیگر عنبر سیاه است

Anonymous said...
This comment has been removed by a blog administrator.
Anonymous said...

منم این معنی رو شنیدم. اما تا جایی که می دونم اشتباه