پیش نوشت: نام فیلم اشارهایی است به معجزه حضرت موسی.
کارگردان: Lars von Trier
تهیه کنندهگان: Peter Aalbæk Jensen
Vibeke Windeløv
نویسنده فیلمنامه: Lars von Trier
Peter Asmussen
هنرپیشگان: Emily Watson
Stellan Skarsgård
محصول سال 1996
داستان فیلم: بِس دختری ساده و مومن است که در دهکدهایی دور افتاده (احتمالا در دانمارک به این دلیل که فیلم دانمارکی است) زندگی میکند. (ایمان دختر را در ابتدای فیلم متوجه میشویم، که برای ازدواج از کلیسای دهکده اجازه میگیرد.)
او با مردی به نام دن ازدواج میکند. محل کار دن دور از محل زندگی بِس است. به همین دلیل مجبور است او را برای کار ترک کند. بِس که عاشق دن است، از دوری او بی تابی میکند. او رابطهی خاصی با خدا دارد. به این ترتیب که هرگاه با خدا صحبت میکند، صدای خود را تغییر میدهد، (صدایش را کلفت میکند. این یعنی از نظر بِس خدا، ماهیتی مردانه و شاید بتوان گفت قویتر از او دارد.) و جواب خود را میهد.
در یکی از این مکلمات بِس از خدا میخواهد که دن را پیش او برگرداند. (صدای) خدا از او میپرسد فقط برگردد؟ بِس پاسخ میدهد فقط برگردد.
دن بر میگردد، اما در محل کار بر اثر سانحهایی فلج شده است. دن از میزان علاقه و وابستگی بس به خودش آگاه است. و از طرفی وضع جسمانی خود را نیز میبیند. پس به بس میگوید که برای بهبود او باید با مردان دیگری در ارتباط باشد. (به امید اینکه بس به مرد دیگری وابسته شود.) بس میپذیرد. و ... .
داستان فیلم زنانه است.( این اندازه عشق به یک آدم دیگر فقط از عهدهی یک زن برمیآید. (منظور، زنانی هستند که هنوز زن هستند. نه آنهایی که به دلیل اثبات تواناییهای خود، زن بودن را فراموش کردهاند.)) و به دلیل معصومیت بیش از حد بس، دردناک است.
این فیلم تاکیدی است بر اینکه قاضی نباشیم و حکم ندهیم. زمانیکه بس تصمیم میگیرد به دن کمک کند، از طرف جامعهی کوچک دهکدهاش و خانوادهاش طرد میشود. از کلیسا (که اینچنین مومنش بوده) اخراج میشود. و کودکان دهکده او را با سنگ از خود میرانند.
فیلمبرداری فیلم به شکلی است که انگار تاکییدی است بر معصومیت بس. به نظر میرسد که با یک دوربین خانگی فیلمبرداری شده است. در چند جای فیلم بس به دوربین نگاه میکند و چشمک میزند و میخندد. (این حرکات را در فیلمهای دیگر هم دیدهایم. مثل امیلی پلن. اما در این فیلم به گونهی دیگری است)
اینطور شنیدم که کارگردان این فیلم،با شش نفر دیگر همپیمان شدهاند که ساختارهای متداول فیلمسازی را بشکنند. و راحت فیلم بسازند. (بعد هم این پیمان را با خون خود امضا میکنند.) هر چند به این پیمان پایبند نماندند.
دیدن این فیلم برای ما، ایرانیها، واجب است.
6 comments:
من یک سوال دارم ....زن بودن یعنی چی؟ مگه ما یک معنای ثابت برای زن بودن داریم که نوشتی آنهایی که هنوز زن هستند و زن بودن را فراموش نکردند؟یعنی اگه زنی خیلی عاشق نباشه زن نیست؟ برای زن بودن حتما باید خیای عاشق بود؟! یا برای اثبات توانایی حتما باید عاشق نبود؟ این ها اسمش پروپاگاندا نیست به نظرت؟:)
فرناز
فرناز عزیز, اول اینکه به نظر من هم عشق تضادی نداره با اثبات توانایی. اما کم ندیدم زنانی که عاشقی رو ضعف می دونن. بعد هم اینکه معنای خاص برای زن بودن داریم. همین زن بودن. و دیگه اینکه خیلی عاشق بودن رو نمی دونم اما فداکار بودن برای عشق رو می دونم که بیشتر کاری است زنانه. که البته اگه زنی این کار رو نکنه به این معنی نیست که زن نیست. اما خب باز کم نمی بینم زنهایی رو که این روزها این کار رو ضعف می دونن. مشکل اصلیه من با خیلی از افکاری که می گن مدرن هستن اینه که عشق رو ضعف می دونن. حالا شاید این رو بد گفتم
اسم دن رو اشتباه نوشتم. اسمش یان. به دلیل مشکلی که دارم نمی تونم الان در متن درستش کنم. ببخشید
مرسی از توضیحت ماندانا جان:)....من هم با تو موافقم...آدم می تونه زن باشه و همه اینها باشه یا یکی دوتا از اینها یا هیچ کدوم...کلا من هم خیلی به این دید که در مدرنیته عشق ضعیفه نقد دارم. خوب باشی:)
فرناز
man ino mikhammmmmmmmm
شرمنده جیران خانوم. اگه می شد حتما بهت می دادمش
Post a Comment