چند وقتیست که این آقا نوشتههایش به میزان زیادی پیشرفت کرده،(هر چند که چون بچهی حرف گوش نکنیست اصولا ما هم نقد را کنار میگذاریم و فقط میگوییم که خوب مینویسد این روزها.)
پس از خواندن نوشتهی آخرش پس از سالها غیرت ایرانی بنده به جوش آمد که هان! پس ما چی؟؟؟ انگار نه انگار که ما حضرتی داریم به نام حضرت فردوسی. انگار نه انگار که ما شاهکاری داریم به نام شاهنامه. که بسی رنج بردم بدین سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی.
فرض کنیم که فیلم سازان عزیز ما دست از این داستانهای، عموما ( نه همیشه)، کشک و دوغی معاصرینمان بردارند و به فکر ساختن فیلمهایی از داستانهای شاهنامه بیفتند. فرض کنید که داستان رستم، از زمان زال و سیمرغ و ... ساخته بشه تا برسه به شغاد و اینها. چه شاهکاری میشه. میشه که خیلی بهتر از ارباب حلقهها و مانند اینها بشه. و البته خب امکانات صنعت سینمای ما خیلی محدوده، ولی میشه که اینها رو به شکل تصاویر متحرک ساخت. به کمک یک سری از رابطهها خبر دارم که صدا وسیما بهترین امکانات متحرک سازی رو در اختیار داره، ولی هنوز داره کارتونهای خیلی زشتی به بچهها نشون میده.
مشکل اینه که هنوز فکر میکنیم کارتون ماله بچههاست. اگه مثلا Corps bride یا away Spiritedرو دیده باشید حتما به این نتیجه میرسید که کارتون فقط ماله بچهها نیست.
حیف اینهمه داستان خوب نیست که هنوز دارن توی قهوه خوونهها خاک میخورن؟ به خدا همه چیز پیشرفت کرده. دیگه لازم نیست کسی بایسته وسط و داد بزنه و داستان بگه. کارهای دیگهیی هم میشه کرد.خدا رو شکر هزار و یک منبع مرده و زنده و مکتوب و ناطق دربارهی شاهنامه و فردوسی وجود داره، میشه خیلی راحت روش کار کرد.
نویسندهگان معاصرمان خدا رو شکر، باز هم باید بگم عموما، فقط قلم در دست میگیرند، و فکر نمیکنند که آخه عزیز من، شما قبل از این قلم در دست گرفتن، دور از جونتون، خدایی نکرده، باشه برای دشمناتون، باید یه کار بی ادبی بکنین به نام مطالعه!!! پس از آن مردم رو بهرهمند کنید.
(در یک چنین مواقعی یک وبلاگ غیر تخصصی به کار میآید، که آدمی که دلش میخواهد بنویسد، ولی راه درازی در پیش دارد، از این راه نوشتن را تمرین کند.)
و خب فیلم سازان عزیز بد نیست به جای استفاده از این داستانهای خوب و خوب و خوب، از داستانهای قدیمیتر استفاده کنیم. بد نیستا. تا نویسندههای جوانمان یکم بهتر بنویسند. و مردم هم... .
یک کاربر فرهنگی، مخ
پس از خواندن نوشتهی آخرش پس از سالها غیرت ایرانی بنده به جوش آمد که هان! پس ما چی؟؟؟ انگار نه انگار که ما حضرتی داریم به نام حضرت فردوسی. انگار نه انگار که ما شاهکاری داریم به نام شاهنامه. که بسی رنج بردم بدین سال سی، عجم زنده کردم بدین پارسی.
فرض کنیم که فیلم سازان عزیز ما دست از این داستانهای، عموما ( نه همیشه)، کشک و دوغی معاصرینمان بردارند و به فکر ساختن فیلمهایی از داستانهای شاهنامه بیفتند. فرض کنید که داستان رستم، از زمان زال و سیمرغ و ... ساخته بشه تا برسه به شغاد و اینها. چه شاهکاری میشه. میشه که خیلی بهتر از ارباب حلقهها و مانند اینها بشه. و البته خب امکانات صنعت سینمای ما خیلی محدوده، ولی میشه که اینها رو به شکل تصاویر متحرک ساخت. به کمک یک سری از رابطهها خبر دارم که صدا وسیما بهترین امکانات متحرک سازی رو در اختیار داره، ولی هنوز داره کارتونهای خیلی زشتی به بچهها نشون میده.
مشکل اینه که هنوز فکر میکنیم کارتون ماله بچههاست. اگه مثلا Corps bride یا away Spiritedرو دیده باشید حتما به این نتیجه میرسید که کارتون فقط ماله بچهها نیست.
حیف اینهمه داستان خوب نیست که هنوز دارن توی قهوه خوونهها خاک میخورن؟ به خدا همه چیز پیشرفت کرده. دیگه لازم نیست کسی بایسته وسط و داد بزنه و داستان بگه. کارهای دیگهیی هم میشه کرد.خدا رو شکر هزار و یک منبع مرده و زنده و مکتوب و ناطق دربارهی شاهنامه و فردوسی وجود داره، میشه خیلی راحت روش کار کرد.
نویسندهگان معاصرمان خدا رو شکر، باز هم باید بگم عموما، فقط قلم در دست میگیرند، و فکر نمیکنند که آخه عزیز من، شما قبل از این قلم در دست گرفتن، دور از جونتون، خدایی نکرده، باشه برای دشمناتون، باید یه کار بی ادبی بکنین به نام مطالعه!!! پس از آن مردم رو بهرهمند کنید.
(در یک چنین مواقعی یک وبلاگ غیر تخصصی به کار میآید، که آدمی که دلش میخواهد بنویسد، ولی راه درازی در پیش دارد، از این راه نوشتن را تمرین کند.)
و خب فیلم سازان عزیز بد نیست به جای استفاده از این داستانهای خوب و خوب و خوب، از داستانهای قدیمیتر استفاده کنیم. بد نیستا. تا نویسندههای جوانمان یکم بهتر بنویسند. و مردم هم... .
یک کاربر فرهنگی، مخ
0 comments:
Post a Comment