این روزها، بی هیچ دلیل معلومی، ذهنم تمام خط کشیها را پس میزند. زن، مرد، مسلمان، مسیحی، ایرانی ، آذری، اصفهانی، تهرانی، و... .
فراتر از این تعریفها و خط کشیها موجودی وجود دارد به نام آدم. در هیچ چارچوبی نمیگنجد. همهی اینها انگار دسترنج خود همین موجود است. برای راحتی کارش. برای خط کشیها و بهره بردنها.
با دیدن این رگهای بیرون زدهی همهی زنها... و شنیدن این صداهای بغض آلودهی همهی مردها ...، هیچ حسی از همدردی به سراغم نمیآید. آدمها درست به همین تعدادی که خلق شدهاند متفاوتند و در عین حال شبیه به هم.
انگار هیچ، همهیی وجود ندارد.
که هر روز مواجه میشوم با استثناهایی بی بدیل.
یاد گرفتهم و یا شاید عادت کردهم به قضاوت نکردن. دیگر هیچ پیش شرطی را در ذهن ندارم. هیچ چیز برایم تعریف شده نیست. همه کس جدید و تازه است.
تفاوتها را بسترها ساختهاند، و آدم آنچنان توانمند است که آنی که اراده کند، میتواند آنچه که بوده را فراموش کند و بشود آنچه که دوستتر دارد.
پی نوشت: http://maroufi.malakut.org/archives/2006/11/post_280.shtml
فراتر از این تعریفها و خط کشیها موجودی وجود دارد به نام آدم. در هیچ چارچوبی نمیگنجد. همهی اینها انگار دسترنج خود همین موجود است. برای راحتی کارش. برای خط کشیها و بهره بردنها.
با دیدن این رگهای بیرون زدهی همهی زنها... و شنیدن این صداهای بغض آلودهی همهی مردها ...، هیچ حسی از همدردی به سراغم نمیآید. آدمها درست به همین تعدادی که خلق شدهاند متفاوتند و در عین حال شبیه به هم.
انگار هیچ، همهیی وجود ندارد.
که هر روز مواجه میشوم با استثناهایی بی بدیل.
یاد گرفتهم و یا شاید عادت کردهم به قضاوت نکردن. دیگر هیچ پیش شرطی را در ذهن ندارم. هیچ چیز برایم تعریف شده نیست. همه کس جدید و تازه است.
تفاوتها را بسترها ساختهاند، و آدم آنچنان توانمند است که آنی که اراده کند، میتواند آنچه که بوده را فراموش کند و بشود آنچه که دوستتر دارد.
پی نوشت: http://maroufi.malakut.org/archives/2006/11/post_280.shtml
0 comments:
Post a Comment