زن و مرد هنرپیشهی ایرانی چندی ست که آموختهاند، برای نشان دادن احساس فقط یک ابزار وجود دارد، آنهم چشم است.
فرقی هم نمیکند چه نقشی داشته باشند، چه مادر پس از هزار سال پیدا شده باشد، چه خواهر آزار دیده از شوهر، چه پدر از اسارت برگشته و چه برادر از فرنگ آمده، محال است جز چشم اعضای دیگر یاریگر احساس باشند و مثلا آغوش اینطور بیکار نماند، و دستها به طلب هم آویزان نباشند در کنار بدن.
ولی اینکه چطور هنرپیشهی زن خارجی را وادار کنیم در هر لحظهیی و هر احساسی اشک در چشمانش حلقه بزند، هنریست که تنها یک کارگردان ایرانی به انجام آن تواناست.
فرض کنید، شما یک دختر غربی یهود باشید و در برابر ترس از نازیها و جنگ، در برابر تحقیر نژادی، در برابر غصه برای مرگ خدا، و در برابر حس دوست داشتن یک مرد شرقی مسلمان همه و همه فقط اشک حلقه بزند در چشمانتان. و تنها کاری که از شما بر میآید این باشد که در نهایت تب کنید.
نمیدانم این خانوم هنرپیشه چند بار از آقای کارگردان خواسته که آقا یک بوس کوچولو؟؟؟ و آقای کارگردان چند بار گفته و قانع کرده که نه. ما در ایران فقط عاشق چشم هستیم و همین.
این را که بدانیم میفهمیم که چطور شعر انتهایی اینطور انتخاب شده:
وقتی عطش طعم تو را، با اشکهايم میچشيد
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی
نه عقل بود و نه دلی و نه هیچ چیز دیگری. یعنی اصولا عاشقی ما در همین حد جدال بین عقل و دل میماند. محال است اجازه بدهیم فراتر برود از حد دل.
يک آن شد اين عاشقشدن، دنيا همان يک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا، از عمق چشمانم ربود
دلم برای این شعر میسوزد، که اینهمه دلنشین است. و برای داستانی که چقدر جا دارد برای عاشقی و برای هنری که میسوزد. و برای مردمی که... . دیگر فقط دلسوزی مانده، برای سرزمینم.
یک بوس کوچولو
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comments:
va az on badtar hamon eshgayii ke faghat to cheshast va be zabon nemitoni biari, nake nashe goft, vali salah nist,aglo,sonato,osolo,va 1000ta chize dige mige na in yeki ham nashodanie,male to nist, negash kon, ba to farg dare!!!
Va
Donya Haman Yek Lahze Bood....
Ansherli
Post a Comment