برو بمیر

می خندم که، آخرش من زن یک بانک دار پولدار خوش تیپ و مهربون می شم. زندگی خراب کن درونم صداش در میاد که، هان؟ چی؟ آخرش؟ مگه ازدواج قرار آخرش باشه؟ ازدواج تازه اولشه. این چه طرز حرف زدنه... و غیره. دارم کار می کنم می گه درست چی پس؟ دارم زبان می خوونم می گه فلان چیز رو یاد بگیری، برای کارت بهتره ها. دارم فیلم می بینم می گه آخه این فیلم هم دیدن داره؟ اینهمه فیلم مهم مهم در دنیا هست که ندیدی بشین اونا رو ببین. دارم فیلم مهم می بینم می گه اونهمه کتابو خریدی کتابخوونه تنها نباشه یا سردش نشه؟ دارم کتاب می خوونم می گه همش نشستی تو خوونه پاشو برو بیرون. می رم بیرون می گه نه واقعا حیفه وقت نیست؟ انگشتمو می کنم تو بینی محترم، می گه ... . نه دیگه نمی توونم بگم چی می گه. بی ادب می شه، خیلی، یه وقتا. اگه این بمیره ها، بقیه مون می تونیم با هم زندگی خوب و خوشی رو داشته باشیم. کاملا "اند دی لیو هپیلی اور افتر." نمی میره که.

0 comments: