خسته شدم از بس جنازه م رو ساعت ده یازده شب رسوندم به خونه م
چه از سر کار ، چه از با تو بودن ، چه از پیش دوستام ، چه از پیش خونواده م ، ...
خسته شدم از بس که خونه م خونه م نبود
پی نوشت: و همانا شما هیچ گروه متالی را به خوشانیِ آناتِما نمییابید. تکرار میکنم، گروه متال ها، نه هر "اوری تام دیک اند هری" یی ها. این که گفتم یعنی هر ننه قمری، میبینی تو رو خدا، خارجیها حتی ننه قمرشون هم اسمشون کلی خوبه.
مسئولیت این نوشته بر عهده من (چندگانه) نیست، همش بر دوش اون دخترهس که دیروز ایستاده بود توی خیابون قائم مقام و به راننده محترم میگفت، آقا دربست قائم مقام. بعد هی با خودش فکر میکرد، مرتیکه بی حیا، چقذه نیگا میکنه، خب یا میری یا نمیری، اینهمه نیگا کردن نداره که، واه واه، مردا همشون... بعد اونوقت بیخود و بی جهت سوار ماشین که شد، توضیح داد بس که حواس آدم پرت.
0 comments:
Post a Comment