چندگانه قاطی

البته که رادان، هیچ وقت در برف قدم نزده که بفهمه برف، چقذه تبرج لازم است. به من دیشب کلی خوش گذشت. خوابم نمی‌برد و نشستم به تماشا. اینهم به لطف روزگار که نمی‌شد برم قدم بزنم. هر چند بعدتر فکر کردم حالا توی این سرما کی حال داشت بیاد بیرون منو بدزده یا غیره. عوضش نشستم نصفه شبی فزندر بینون، و ریز ریز خندیدم. صبحم که تعطیل نشدیم، کلی شیلان شیلان آمدم سر کار و حالا چای به دست مشغول نگارشم. می‌خوان اینجا دسترسی به اینترنت‌مون رو محدود کنن. بس که هیچ کس کار نمی‌کنه. هاها! بعدم اونوقت من این روزها، سنگ صبور، صادق چوبک رو خووندم و کلی حال استمراری کردم و اینها. بعد چون به شیوه‌ی گور به گور بود، خیلی هی دلم می‌خواد که یک پست درست و درمون درباره استریم آف کانشس نس، بنویسم؛ حیف که اصلا نوشتنم نمی‌آد. دیگه همین دیگه.
برم یکم کار کنم
.
پی نوشت: آقا من هیچ وقت مترجم نمی‌شم پنداری. حالا هی بیا و برو کلاس.
پی نوشت دوم: من تازگیها عاشق این چندگانه درونم شدم.

0 comments: