لیدی ال

از یکی از شروع های درخت گلابی خوشم میاد.
گیجم. منگم. عاشقم.
جیغ و داد و فریاد که، قبول نیست. تو خودت رو کشیدی کنار. رفتی توی غار. هیچیت نمی شه. نمی فهمی ما چی می کشیم.
لبخند می زنم که غار نیست. که آرامشه.
همین شد که حس کردم پیر شدم. آرامشی که نباید و نمی خوام دست بخوره.
می میره از خنده که، فک کن. اس. ام. اس های صبحش رو برای هر دو مون می فرستاده.
جواب می دم، سند تو آل بوده حتما.
گیجم. منگم. عاشقم.
صبح زنگ زده که یه اتفاق بد افتاده.
سال نو بوده و مهمونی بوده و مست کرده بوده و حالا نگران که نکنه بچه یی در کار باشه.
نفس عمیق می کشم که هنوز که بچه... ، نه درستش می کنم، یه لخته خون، چیزی نیست. دو سه هفته. می شه خلاص شد.
حرص می خوره که مردا همشون. اصلاح می کنم. مستی زن چه ربطی به... مرد داره آخه.
گیجم. منگم. عاشقم.
می رم سراغ شاهزاده خودم. هر چی بشه، شاهزاده من نمی ره توی گروه همه مردها. من تا آخر دنیا عاشق شاهزاده خودم می مونم. حتی اگه همه شاهزاده های حقیقی دنیا قلابی از آب در بیان.
گیجم. منگم. عاشقم.

0 comments: