لای همین روزها بود، که برای بارِ نمیدونم چندم برام ثابت شد که آدم غمگین، با لبهای پرانتز بسته، چقدر دلنانشینِ و آدم هی دلش میخواد ازش فرار کنه.
نه اینکه بخوام و بتوونم از غم این روزهام فرار کنم، که لِنگ در هوایی همیشه بدجور اذیتم میکرده و اینبار هم. ولی فرارِ آدمها رو درک میکنم. فقط دلم میخواد کمی صادقانهتر برخورد میکردن. لازم نیست آدم، همه رو همیشه دوست داشته باشه، ولی خوب نیست که کسی رو خنگ فرض کنیم. مجبور نیستیم که... .
نه اینکه بخوام و بتوونم از غم این روزهام فرار کنم، که لِنگ در هوایی همیشه بدجور اذیتم میکرده و اینبار هم. ولی فرارِ آدمها رو درک میکنم. فقط دلم میخواد کمی صادقانهتر برخورد میکردن. لازم نیست آدم، همه رو همیشه دوست داشته باشه، ولی خوب نیست که کسی رو خنگ فرض کنیم. مجبور نیستیم که... .
0 comments:
Post a Comment