یکم آنکه، هی من میخوام هیچی نگم. نمیشه که. باید بگم. مجبورم، میفهمی. در همینجا من اعلام میکنم بیل من از تو ممنون میباشم بسی. یعنی من موندم اینهمه هوش و نبوغ و نوآوری رو بیل و دوستان از کجاشون آوردن واقعا؟ جدیها کمی تا قسمتی که مجبور بشین با آنچه که بیل و دوستان میدن بیرون سر و کله بزنین، بیشتر میموونین که چطور ممکنه آدم اینهمه با هوش باشه. این یک نمونهی بینظیر از محصولاتِ بیل و دوستان است. بعد شما فکر کن من بیش از یک هفته است فکر و ذکرم شده اینکه دو تا دونه جدول رو از راه دور بکنم مثل هم. نمیشه که. حالا اینجا. + بعد من بابت تمام چرت و پرتهایی که پشت سرت گفتم ازت عذر میخوام.
دوم آنکه، بابز جان، مگه چینیها همش اینهمه عروسک صادر نمیکنن به ایران؟ خب یه چندتاش بدن دست این بچههای مردم. راه دوری نمیره به خدا. صواب داره. دلشون میخواد خب. (رجوع کنید به المپیک پیشین که خیابانی به رضازاده گفت میشه این تاجتون رو بدین به من؟ اونم گفت قولش رو به بچهها دادم.)
دی دی دی دی دنیا
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments:
Post a Comment