آسمونِ ‌آبی می‌خوام

پنداری من منتظر بودم بشه پاییز هشتاد و هفت و شروع کنم به دویدن:
ده سالی هست که هر پاییز من می‌خوام بشم راننده و نمی‌شم، و امسال دارم می‌رم که بشم.
چهار سالی هست که می‌خوام فرانسه ه رو از اونجا که گذاشتم کنار شروع کنم و هی نمی‌کنم و امروز رفتم مصاحبه و از هفته‌ی دیگه باز شروع می‌کنم و خوشحالم خیلی.
ده پونزده سالی هست که می‌خوام ارتودنسی کنم و هی می‌فرستمش فردا، و الان هی دنبال جراحم. ها! یکی گفت چاره‌ت فقط جراحیِ و سیم و میم و اینا درست‌ت نمی‌کنه. این یعنی صاف شدن دهن. به معنی دقیق کلمه.
هزار سالی هست که من از این کشور دنیا به اون کشور دنیا سفر می‌کنم که خوشبخت بشم و حالا دیگه می‌دونم رختم رو کجا پهن کنم. و دارم جفت و جور می‌کنم مدارک رو که برم. رفتنی.
و هر کی کم بیاره، خره.

0 comments: