چندگانه - 24

یکم: (که یادم نره یه روز) صبح بیدار شدی رفتی حمام، بعد رفتی شرکت، مرخصی بودی ها، بعد رفتی پاسداران، بعد رفتی ورزش، بعد رفتی سینما. دیدییییییییی. دیدی می‌شه که گاه به گاه زندگی هم کرد، همش.
دوم: و ما از سه زن، این نتیجه رو می‌گیریم که، هر زنی در خانواده‌ی اینها یه دونه قالی داشت، قالی‌‌ش رو که پیدا می‌کرد، and they lived happily ever after می‌شد. بعد خب نمی‌شه که گیر داد به این‌که هدفِ اصلی‌ش زیر سئوال بردنِ زنِ فعال اجتماعیِ موفقِ مسئولِ بی زندگی خانوادگیِ تنها بود، لابد چون به هر حال باید هر کی یه شغلی داشته باشه دیگه، ر.ک به شوکران. ولی تو روحتون که با هر آدم زنده‌یی مخالفین. شما یه مشت مرده می‌خواین. یه کنعان هم اینهمه بد در بیاد به اعتصاب خودم در سینما نرفتن ادامه می‌دم. نخواستم بابز جان. یعنی بد بود ها! بد.
سوم: بعد که کتاب و کیف پول و گوشی و پاکت به دست سعی می‌کنی یه بلیط در بیاری از کیفت و یهو همه چیز می‌ریزه زمین، و پیش از اینکه حتی بفهمی چی شده، چند جفت دست همه چیز رو می‌دن دستت و لبخند می‌زنین به هم، روزت خوش می‌شه.
چهارم: آدم خوش اخلاق که می‌شه و می‌بینه که اون هیچی بزرگی که نشسته بود توی دلش، پا شده رفته خونه‌ی خودش، شاد زی می‌شه.
پنجم: من امروز یه دونه انرژیِ مثبت واقعی دریافت کردم. مرسی قهرمون. (+)
‌ششم: فایده نداره که هی تلفنی حرف بزنیم که. من دلم تنگ شده برات هزار تا.
هفتم: عین این مدل‌هایی که هی نیوش می‌سازه، یکی، آمده نشسته توی ذهنِ من، نمی‌ره سر خونه زندگی‌ش. الان یه دونه قلمش رو خریدم که بلکم بی‌خیال بشم اصلنی. فقط بدیش اینه که من عادت دارم به در آوردن بی باز کردن بندش. نمی‌شه اینکه.
هشتم: من تازه کشف کردم که بغل همه چیزهایی که دوست می‌دارم بسی، یکیش رقص گروهیِ. اینکه همه یه مدل حرکت کنن، هماهنگ با آهنگ... خوجلِ. این دیگه راحتِ دست آوردنش.
نهم: خوشم باز و نمی‌دونم چه کارش کنم این انرژیِ بی‌حساب رو، که یهو می‌آد، یهو می‌ره.

0 comments: