سایه
آبی ، خاکستری، سیاه
من یکم با کتی موافقم که باید کاری کرد. فقط میگم راهش این نیست.
یکم هم با دکتر رضا، که باید جدای از ذهن، جسم هم همراهی کنه. (یک چیز جالبی که هزار سال پیش شنیده بودم، این که برخی از شرکتهای ژاپنی فقط آدمهایی با گروه خونی AB+ رو استخدام میکنن) ولی آگاهی نقش خیلی موثری داره. میشه آگاه کرد آدمها، بی اینکه احساس کوچکی کنن. و اینکه خب خیلی چیزها رو میشه تغییر داد. به راحتی. با استمرار. شاید یک آدم با هوش یه موضوعی را ثانیهیی بفهمه و برای کسی که از هوش کمتری برخوردار، چند ساعت زمان لازم باشه. ولی بالاخره به جواب میرسه.
به هر حال حرف نزدن دربارهی قابلمه، معادل حرف زدن دربارهی کتاب نیست.
آدمها را باید آگاه کرد. به طریقی که بپذیرن. جبهه نگیرن و... .
ولی آخرش، یک عدد سئوال همیشهگی، چند درصد از آدمهایی که اونجوری، زندگی نمیکنن، واقعا خوشبختن و راضی؟ یعنی کی به کی حکم تعیین نوع خوشبختی رو داده؟ معیارهای مدنی بودن رو کی تایید کرده؟
قضیه از نظر من یکم بینتیجهی قطعیِ. یکم میپیچه دور خودش.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
0 comments:
Post a Comment