6-1-5

باید داخل پرانتز اضافه کنم، یکی مثل من، باید برای زمستان یک عدد آدم برای دوست داشتن داشته باشد. که توی سرمای زمستون برن با هم تجریشی، جایی، اون طرفا. که بخاری ماشین هم روشن باشه. که من کرخت باشم برای خودم. خب آدم که از حال اون خبر نداره. می‌دونه که خودش کرختِ کرخت شده و می‌دونه که الان چقدر دستش رو دوست داره و همین دیگه.
خارج پرانتز هم بگم که، من سرِ هر فصلی، جز تابستون، این حسِ الان باید آدم، کسی رو برای دوست داشتن، داشته باشه رو دارم.

0 comments: