چندگانه - بیست و هشتم

یکم: هه حالا گیریم من وزنم شده باشه هزار برابر، ولی سیب و هویج و کاهو که غذا نشد، اونم با لیمو ترش، تازه. تفو بر وزن اضافه. اقلا کاش کف دستم یکم بزرگتر بود. هوا را از من بگیر، صبحانه را نه. هوم صبحانه باید به میزان لازم. با یک ماگ چای شیرین و به قدر کافی کره و پنیر باشه. چه معنی داره... .
دوم: حالا هی بگید ریدر بده. ریدر به درد نمی‌خوره و غیره. به لطف همین ریدر و لینکی که فرنازپندان شر کرده بود، من و همکارام به زودی بچه دار می‌شیم. حالا گیریم با جر و بحثی که سالم باشه، پسر و دخترش فرق نمی‌کنه. و اینکه نه سالم نباشه و لاب، لاب، لاب... . (+)
سوم: الانه می‌خواستم بهت زنگ بزنم. (+) حلال‌زاده‌یی فکر کنم. نمی‌دونم دخترم. هر جا که دلِ آدم خوش‌تر باشه، لابد باید بمونه. این خوش‌دلی هم که تعریف‌ش نمی‌کنن. رالف هم عید می‌آد، فکر کنم بمونه هم. یهو. عروسیِ يِ يِ يِ. فک کن.
بعد فک کن ق، می‌دونم ق عمه‌مِ، هست خب. دارم می‌رم یوگا. اونم من. :دی. بعد فکرتر کن، بینی‌ گلی، باید ببینی. یکم به نظرم کنارش جمع شده. هر چند پانسمان داشت و بعد... ها! اینا رو می‌نویسم، که اشکام برن سر خونه زندگی‌شون. بعد می‌آم بهت زنگ می‌زنم. قول می‌دم.

0 comments: