از کردستان که داخل یوسف آباد بشی، شصت و چهارم رو که بپیچی، اغلب ی دونه تاکسی ایستاده برای حمل مسافری، و من که تازه گواهینامه گرفتم، خوب می دونم اینجا نباید ایستاد. اینجا حریم تقاطع است. و اغلب که من سوار اتوبوس هستم، می پیچه، فکر می کنم که دست فرمونی داری. خوب ردش کردی. و امروز نپیچید. یعنی پیچید، ولی گیر کرد. کم سر و صدا، رد نمی شد از تاکسی. گیر کرده بودن به هم، و تاکسی باید حرکت می کرد تا که اتوبوس رد بشه. و رد که شد، دیدیم که پشت تاکسی خرد خاک شیر شده، کلی چیزهای اضافیش ریخته بود پایین. انقدر الکی که آدم فکر می کرد، آهنی مثلا. یکم خودت رو بگیر خب. این چه وضعی آخه.
بعد می خوام بگم، جنسمون، خوب جنسی ست. اینهمه می زنیم به هم و می ریم، هیچی مون نمیشه. می گذریم. لبخند می زنیم به هم و عذر خواهی می کنیم و می گذریم. گیر هم نمی کنیم به هم. گاهی لبخند نمی زنیم و هیچی نمی گیم و می گذریم. گاهی لبخند نمی زنیم و می گیم، فحش می دیم به هم و می ریم.
گاهی هم نمی ریم. گیر می کنیم به هم، دست به یقه می شیم. اگه مرد باشیم دست به یقه می شیم. زن باشیم اغلب یقه نداریم. خیلی که دلمون دعوا بخواد، موهای همدیگر رو می کشیم، در این حالت دیگه نمی شه مو. می شه گیس. برای همین بعضی ها که عاقل ترن، موهاشون کوتاه. اینجور وقت هاست که بهم گیر می کنیم.
ولی باز هم می گم، جنسمون خوب. چیزی ازمون نمی ریزه. چیزی رو جا نمی ذاریم. یعنی حتی اگه بریزه هم کسی نمی بینه. آبرومون نمی ره. شاید خودمون فکر کنیم که آخ، غرورم مثلا ولو شده کف خیابون، ولی اقلا کسی نمی گه با خودش، آدمی مثلا، جمع کن خودت رو. یعنی می خوام بگم، کسی پهن شدن ما رو نمی بینه. این خوبیشه.

0 comments: