آنچه گذشت در چند پرده- پرده چهارم

بعدش چه کار کرد انسون؟
خودش رو دلداری داد. رفت برای خودش شیر کاکائو خرید. برای همکاراش بستنی. برای خودش یک نسکافه‌ی کاله هم خرید. خودش خیلی احتیاج داشت که خنک بشه. سوخته بود خب تا ته.
و خودش را دلداری داد، که منم بودم و اینهمه سرم خلوت بود، راه‌کار تازه به ذهنم می‌رسید.
خب هیچی‌م نباشه ده سال بیشتر سابقه داره.
و تو هم اینهمه کارِ‌ درست انجام دادی، اینهم روش.

و خدا به سر شاهده، (هی بالاخره از این اصطلاح استفاده کردم. دوستش دارم) همه‌ش الکیه. باید خودم درست انجام‌ش می‌دادم که ندادم. اشتباه کردم.
خب انسون باید بپذیرد دیگه.

0 comments: