آنچه گذشت در چند پرده- پرده پنجم

نتیجه:
در اینگونه مواقع، باید کسی انسون رو جمع کند از روی زمین. از ولو شده‌گی. از همه‌ی حس‌های منفی که نسبت به خودش دارد، که خب چون کسی نیست انسون رو جمع کند، خودش این کار رو می‌کند. به جهنم که نیست.
سعی کنید در زندگی مرتکب اشتباه شوید، شکست بخورید، برخیزید، شکست پل پیروزی‌ست، و بلاه بلاه بلاه. ووووووووووووووولی هیچ وقت به شکست‌های بقیه نخندید.
وقت‌ش شده که یکم دنیا رو جدی بگیرم. اصلا اون فانی که سعی می‌کردم، فکر کنم باشه، نیست.
اذیت می‌کند.
و دیگر زندگی یک شوخی بزرگ نیست.

پی‌نوشت خیلی خیلی بی‌ربط: هی دیشب که خانوم دوست فرمودن دارن بارون درخت‌نشین می‌خوانند،‌ به ناگهان دل‌مان داستان خواست. داریم دسته‌ی دلقک‌ها می‌خوانیم.
آقای نویسنده مست و خل و دیوانه بوده، در هنگام نگارش.
من شطرنجی، متن فرانسه‌ی این، باید شاهکاری باشد. ما که ندیدیم، خوش به حال اونا که دیدن.

0 comments: