آنچه گذشت در چند پرده- پرده دوم

بعله، هر آدمی یک روزی در زندگی‌ش خرابکاری می‌کنه.
و امروز روز من بود.
یک کاری رو پیش از عید انجام داده‌ بودم.
برای اهلش، یک جدولی بود که کلی خانواده‌دار بود برای خودش، اعم از پدر و فرزند و اینها، باید این جدول پاک می‌شد و در نتیجه خانواده‌ش هم بر باد می‌رفت . و در نتیجه باید همه چیش پاک می‌شد. من این رو با کرسر نوشته بودم و در نتیجه دیده شده بود که حتی شش ساعت هم طول بکشه اجراش، آقای رئیس اینا آمد، یک مساوی رو کرد IN، مدت اجراش به کمتر از بیست ثانیه کاهش یافت.
من مرگ.
آقای رئیس اینا آدم خیلی باهوشی نیست، خیلی هم باسواد نیست، ولی خب این راه، راه خیلی ساده‌ست، به ذهن‌ش رسیده بود و به ذهن من نه.
حالا یکی بیاد این لبخندِ‌ آقای رئیس رو جمع کنه.
و من شرم. و من بداخلاق. و من عصبانی.
نتیجه، بمیری یک راهی که یاد گرفتی دلیل نمی‌شه همه کارهات رو با اون بکنی. راه‌های دیگر رو هم امتحان کن.

0 comments: