برای پیدا کردن ترانهیی که توی کلاس سولفژ کار میکنیم، گشتم که، باران بر خاک پاکت، بعد اغلب موارد اولی رو پیدا کرد، فریدون مشیری، سروده بود. حالا این باران توی شعرهای متفاوت تکرار میشد.
یک نفر انسان، باید چه روزگاری رو داشته باشه که باران، بشه نشانهی شعرهاش.
(آقای استاد ویلون میفرمان، اه اه باز بارون میآد. من، سکوت. ایشون، بدم میاد از بارونا. من، سکوت. ایشون، آدم نوچ میشه و اینا. من، سکوت. ایشون، بارون فقط تو شمال خوبه. من، اصن آخه آدم چطور میتوونه موسیقی کار کنه، بارون رو دوست نداشته باشه؟ (الاغ) خدافظ. )
بگذریم، این ترانهیی است:
باران بر خاک پاکت،
زرینهی تاکت
جان میبخشد
باران، گل خنده زند شاد
جان میشود آزاد
ای وطنم
گل همیشه بهارم
بجز غم تو چه دارم
باران تو ببار
مگر مگر تو بشویی،
سیاهی از همه جا را
باران تو ببار
جاودان به نسیم سحر سوگند
شادمان به تو پیوسته هستم
تا تو شوی آباد ای ایران
تو بخندی شاد ای ایران
چو نسیم سحر گه آزاد، ای ایران
از اینجا (+) یافتمش.
یک نفر انسان، باید چه روزگاری رو داشته باشه که باران، بشه نشانهی شعرهاش.
(آقای استاد ویلون میفرمان، اه اه باز بارون میآد. من، سکوت. ایشون، بدم میاد از بارونا. من، سکوت. ایشون، آدم نوچ میشه و اینا. من، سکوت. ایشون، بارون فقط تو شمال خوبه. من، اصن آخه آدم چطور میتوونه موسیقی کار کنه، بارون رو دوست نداشته باشه؟ (الاغ) خدافظ. )
بگذریم، این ترانهیی است:
باران بر خاک پاکت،
زرینهی تاکت
جان میبخشد
باران، گل خنده زند شاد
جان میشود آزاد
ای وطنم
گل همیشه بهارم
بجز غم تو چه دارم
باران تو ببار
مگر مگر تو بشویی،
سیاهی از همه جا را
باران تو ببار
جاودان به نسیم سحر سوگند
شادمان به تو پیوسته هستم
تا تو شوی آباد ای ایران
تو بخندی شاد ای ایران
چو نسیم سحر گه آزاد، ای ایران
از اینجا (+) یافتمش.
0 comments:
Post a Comment