از میان نویسندههای ایرانی، کمتر کسی طنز نوشته. اونطوری که بشه گفت، ها! طنز یعنی این.
و البته که واضح است نویسنده در همین حوالی مینوشته (+) و بازخورد خواننده رو تجربه کرده.
یک زیر نویس از کتاب:
لطفا فکر بد نکنید. منظور من اصلا این نیست که پلیسها گز و پفک میفروختند. اتفاقا منظور من این است که پلیسهای شهر ما خیلی هم وظیفهشناس بودند. خلاصه این که پلیسهای شهر ما خیلی خوب بودند. پلیسهای شهر ما خیلی مهربان بودند. پلیسهای شهر ما خیلی خوب بودند. پلیسهای شهر ما خیلی مهربان بودند. پلیسهای شهر ما هنوز هم خیلی مهربان هستند، آن موقع هم خیلی مهربان بودند و حداکثر چیزی که به خورد توریستها و مردم شهر ما میدادند قوانین بود. چیزهای حداقلی هم که قابل گفتن نیستند (اصلا همین را میخواستم بگویم، چطور چیز به این سادگی را نفهمیدید؟ بزرگترین سوغاتی شهر ما، شهر قانونمدار ما، شهر پلیسِ خوبدارِ ما، قانون بود. شهر ما بود و قوانین خوب و مهربانش)... حالا دیگر تقصیر پلیسها چه بود که بعضی قوانین در گلوی بعضی آدمها گیر میکرد و پلیسهای مهربان ما را مجبور میکرد کمکشان کنند؟ این طور وقتها حتی یک سری آدمهای دیگر که پلیس هم نبودند، اما همان قدر مهربان بودند، میآمدند به کمک مصدوم و میزدند پشتش تا قانونی که توی گلویش گیر کرده بود یا بالا برود یا پایین. آخر خوبیت ندارد آدم بلاتکلیف بماند.
و البته که واضح است نویسنده در همین حوالی مینوشته (+) و بازخورد خواننده رو تجربه کرده.
یک زیر نویس از کتاب:
لطفا فکر بد نکنید. منظور من اصلا این نیست که پلیسها گز و پفک میفروختند. اتفاقا منظور من این است که پلیسهای شهر ما خیلی هم وظیفهشناس بودند. خلاصه این که پلیسهای شهر ما خیلی خوب بودند. پلیسهای شهر ما خیلی مهربان بودند. پلیسهای شهر ما خیلی خوب بودند. پلیسهای شهر ما خیلی مهربان بودند. پلیسهای شهر ما هنوز هم خیلی مهربان هستند، آن موقع هم خیلی مهربان بودند و حداکثر چیزی که به خورد توریستها و مردم شهر ما میدادند قوانین بود. چیزهای حداقلی هم که قابل گفتن نیستند (اصلا همین را میخواستم بگویم، چطور چیز به این سادگی را نفهمیدید؟ بزرگترین سوغاتی شهر ما، شهر قانونمدار ما، شهر پلیسِ خوبدارِ ما، قانون بود. شهر ما بود و قوانین خوب و مهربانش)... حالا دیگر تقصیر پلیسها چه بود که بعضی قوانین در گلوی بعضی آدمها گیر میکرد و پلیسهای مهربان ما را مجبور میکرد کمکشان کنند؟ این طور وقتها حتی یک سری آدمهای دیگر که پلیس هم نبودند، اما همان قدر مهربان بودند، میآمدند به کمک مصدوم و میزدند پشتش تا قانونی که توی گلویش گیر کرده بود یا بالا برود یا پایین. آخر خوبیت ندارد آدم بلاتکلیف بماند.
0 comments:
Post a Comment