خب. من میآم اینجا مینویسم، غصه غصه غصه. مینویسم درد درد درد. مینویسم گریه گریه گریه. کسی حالش خوب میشه اصلن؟ بعله یک زمانی بود که حداقل خودِ نگارنده حالش بهتر میشد. نه خوب، که بهتر.
ولی باور کنی یا نه، دردِ دیگه خیلی بزرگ شده، قد کشیده کره، اونقدر که از تحمل کلمه زده بیرون. خب من نمینویسمش دیگه.
حالِ ما خوب نیست. هم من میدونم و هم تو. ولی هزار سالِ زندگیمون به من یاد داده که چطور روبرو بشم با، عجب روزگاری شده، کی باورش میشه.
زندگیمون شده مبارزه. فکر میکنی آدم چطور تاب بیاره هر روز امیر چطوره رو؟ هان؟ اون پردههای لعنتی رو؟ اون کیسهی خون رو؟
تو خودت رو بکشی هم نمیفهمی چرا یه بچهی ده ساله سرطان میگیره. ولی میگیره و کسی نمیآد ملاقاتش، جز باباش و زیر چشمش هم کبود و بنفشه. خوبت شد؟ باید همه چیز رو تعریف کرد که آروم بگیری؟
بعله آقا جان! من از روزی که اون بچه رو دیدم، همون جا، همون کنارِ اتاقش مردم. فهمیدی؟ حالا تو بیا خودت رو بکش که تو یه چیزیت شده، من میدونم. شده. من عدالتفهمم خراب شده. از کار افتاده. باطری نداره. خب؟ میفهمی؟
باید بجنگی. رو کم کنی، این اصطلاح خوبیه.
مبارزه خوب، مبارزه خندان است.
بعله.
ولی باور کنی یا نه، دردِ دیگه خیلی بزرگ شده، قد کشیده کره، اونقدر که از تحمل کلمه زده بیرون. خب من نمینویسمش دیگه.
حالِ ما خوب نیست. هم من میدونم و هم تو. ولی هزار سالِ زندگیمون به من یاد داده که چطور روبرو بشم با، عجب روزگاری شده، کی باورش میشه.
زندگیمون شده مبارزه. فکر میکنی آدم چطور تاب بیاره هر روز امیر چطوره رو؟ هان؟ اون پردههای لعنتی رو؟ اون کیسهی خون رو؟
تو خودت رو بکشی هم نمیفهمی چرا یه بچهی ده ساله سرطان میگیره. ولی میگیره و کسی نمیآد ملاقاتش، جز باباش و زیر چشمش هم کبود و بنفشه. خوبت شد؟ باید همه چیز رو تعریف کرد که آروم بگیری؟
بعله آقا جان! من از روزی که اون بچه رو دیدم، همون جا، همون کنارِ اتاقش مردم. فهمیدی؟ حالا تو بیا خودت رو بکش که تو یه چیزیت شده، من میدونم. شده. من عدالتفهمم خراب شده. از کار افتاده. باطری نداره. خب؟ میفهمی؟
باید بجنگی. رو کم کنی، این اصطلاح خوبیه.
مبارزه خوب، مبارزه خندان است.
بعله.
0 comments:
Post a Comment