wElDune

(تا حالای عمرم) به نظرِ من، یکی از خوره‌ترین‌های روح آدم، اینه که یه کاری می‌کنه، هر کاری، مهم نیست چه کاری، بعد نتوونه خودش، به خودش بگه، Well Done.
مثلن، آدمی که من باشم، از میان کارهای خانه، ظرف شستن رو دوست‌تر دارم، شما یک جفت دست‌کش به من بدهید، به همراه ظر‌ف‌هاتون، یکی از لذت‌های خانه‌گی من رو فراهم می‌کنین. (بدون دست‌کش خب امکان نداره.) حالا ظرف‌ها رو شستی، سینک رو هم آب کشیدی،‌ تمیززززززززززز، ولی می‌دونی که اون پشت، یک سری قابلمه، ماهیتابه‌ی خرس‌سایز، هنوز باقی ماندن، اینجاست که امکان نداره بگی به خودت، باریکلا دختر و خسته می‌مونی.
مثلن، من از تمیز کردن، لذت می‌برم. اتاق‌م رو به هم می‌ریزم و شلوغ و پلوغ، بعد آخرِ‌ هفته، مرتب و تمیزش می‌کنم و آخ جون که. -کل پارگراف بعد داخل پرانتز نوشته شده است-
به نظر من، در تمیز و مرتب کردن، لذتی‌ست که در تمیز و مرتب بودن (ِهمیشگی) نیست. روزگاری که من از هفت روز هفته، فقط یک روزش رو کلاس داشتم، و نه سه روزش رو، از شنبه، نرم نرم، شروع می‌کردم به شلوغ و قاطی کردن اتاقم، بعد، جمعه، هشت نه شب بود که دیگه مرتب شده و بود و آخیش. حالا کمتر پیش می‌آد.
-پارگراف بعد از داخل پرانتز خارج شده است-
حالا فک کن که اتاق رو تمیز کردی، ولی می‌دونی که اون زیرِ تخت، یک وجب و نیم، گرد و خاک نشسته روی جعبه کفش‌ها و تو هر بار به روی خودت نیاوردی و اینجوریِ که نمی‌توونی بگی Well Done. که نمی‌توونی پات رو بندازی روی پات و شیرنسکافه‌ساقه‌طلایی‌ت رو بخوری. یعنی می‌خوری ها، ولی ته ذهن‌ت یک سری جعبه کفش خاکی هست.
یا که تمرین کردی‌ها، ولی می‌دونی سیاه که داره می‌شه سفید و از سیم دوم می‌ره سیم سوم، تو ریپ می‌زنی و روون نیستی.
یا که تمرین‌هات رو حل کردی، و مقاله‌ت رو هم نوشتی، ولی از صرف فلان فعل و دیکته‌ی فلان کلمه مطمئن نیستی و... well done نشده.
اصلن مهم نیست چه کاری... باید که دنیایی که باهاش سر و کار داشتی، از نظرِ خودت کامل باشه. چه نویسنده باشی، چه نقاش، چه عکاس، چه فیلم‌ساز، چه آهنگ‌ساز، چه مهندس، چه ... . مهم اینه که خودت حس کنی که باریکلا.
بعد؟ بعد اینجور وقت‌ها یکی بیاد خودش رو بکشه که هوووووووووووووی، یارو، چی چیو well done اینهمه ایراد و غلط و کثافت و گند توی کارت هست، نیشت رو ببند.
عمرن. من دیگه دارم خدایی‌م رو می‌کنم.

0 comments: