بیا اون با من

من عاشق نیستم.
مشکل سرِ عاشق نبوده‌گی نیست.
مشکلِ سرِ اینه که روزی هزار بار به خودم گیر می‌دم، چرا گاهی غصه می‌خوری که عاشق نیستی. نباید بخوری. این حرف‌ها که زندگی چیزی نیست جز عشق و دوست داشتن و شبیه‌ این، مزخرف است و یک نفر انسون هزار موضوع در زند‌ه‌گانی برای فکر کردن دارد و اصلن، اگه همین الان بیان بگن، یکی از همین چیزهایی رو که داری، بده، جاش عشق بگیر، کدوم‌ش رو حاضری بدی و... .
ولی کو گوش شنوا، یهو وسط روز و کار و بار و گشت و گذار، یادم می‌آد که، ای دلِ غافل، من عاشق نیستم، و دل‌داری از سرِ نو... .

1 comments:

حميد said...

باور كن گاهي حتي در اوج دوران عاشقيت عميقا آدم دلش مي‌خواد تنها باشه، نه اين كه رابطه خوب نباشه يا طرف وارد حريم خصوصيت بشه و ... گاهي آدم عميقا روح اگزيستانسش فوران مي‌كنه و به تنهايي عشق مي ورزه.
البته اينها در راستاي نفي عاشقيت هم نيست بيشتر يك وصف بود تا نتيجه گيري اخلاقي