دارم بزرگ میشم، خیلی آروم و کند. کاش اینهمه کند نبود. کاش یکم تندتر بود، کمتر درد داشت. نمیدونم برای تندتر (تیزتر) شدنش باید با کی دست به یکی کرد و پول داد (رک، گودر)، بلکم اینهمه هر قدمش درد نداشته باشه. دردش هم درد نیست، لامذهب. یکیه برای خودش. ازش که میگذره، خوب که پدرت در اومد، باید برگردی نگاه کنی، تا بفهمی که هی، این رو که تجربه کردم، الان شدم این، الان میتوونم از این پلهیی که روش ایستادم لذت ببرم، جهشی رسیده بودم، نمیفهمیدم خوشیش رو، شاید از روی این پله هم، میپریدم.
پن: اهالی گودر میدونن من چی میگم.
پن: اهالی گودر میدونن من چی میگم.
0 comments:
Post a Comment